نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی

نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی
نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی

نشریه ی خلاف جریان

نشریه ی خلاف جریان
نشریه ی خلاف جریان

Saturday, April 19, 2008

به سوی اول ماه مه


در آستانه هفته معلم ، بازداشت موقت برادر فرزاد کمانگر

تاريخ :31/1/87
شماره :684 - 87
به نام آزادي

اداره اطلاعات شهرستان کامياران ساعت 9 صبح امروز مورخه 31/1/87 اقدام به بازداشت و بازجويي 7 ساعته از مهرداد کمانگر برادر فرزاد کمانگر ، معلم و فعال حقوق بشر اعدامي نمود . وزارت اطلاعات در اين بازجويي توام با تهديد ، آقاي مهرداد کمانگر را به دليل پيگيري وضعيت برادر دربندش مورد تهديد قرار داده و اين تهديدات را با اعلام پيگيري وزارت اطلاعات براي بازداشت آقاي کيوان رفيعي دبير مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران و همينطور نشان دادن برگه بازداشت مهرداد کمانگر شکل ديگري بخشيدند .
نيروهاي امنيتي بي توجه به بي ربط بودن سئوالات و خواسته ها ، از آقاي کمانگر خواستند از پيگيري وضعيت برادر دربندش دست برداشته ، اسامي معلماني که طي فراخواني قصد دارند هفته معلم را به صحنه حمايت از فرزاد کمانگر تبديل نمايند را اعلام نمايد . همچنين دستگاه اطلاعاتي قصد داشته است تا طي برگه اي از قبل آماده شده با متن تعهد به عدم جمع آوري امضاء و مصاحبه با رسانه ها انصراف از پيگيري و حمايت از فرزاد کمانگر را بر خانواده وي تحميل نمايد.
آقاي کمانگر ضمن غيرقانوني خواندن اين برخورد و تاکيد بر حق خانواده مبني بر حمايت از فرزاد ، از پاسخ دادن به سئوالات و امضاء هر اوراقي خودداري نمود . وزارت اطلاعات نيز ناچاراً با تاکيد بر عدم افشاي اين برخورد ، آقاي کمانگر را ساعت 16 امروز آزاد نمود .
مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران ضمن محکوم نمودن برخورد وزارت اطلاعات با اين خانوده و همينطور غيرقانوني دانستن اساس حکم صادره فرزاد کمانگر ، برخورد با خانواده هاي پيگير وضعيت فرزندان زنداني خود را که به صورت سيستماتيک از سوي وزارت اطلاعات انجام ميگيرد ، غير انساني و مغاير با اصول قانوني و حقوق بشري ارزيابي ميکند .




در نبردِ ما گرسنه را
گرسنه ، یاور است




هر برادر تنی

- اگر

- گرسنه نیست

با تو که گرسنه ای

خصم خانگیست .

هر غریبه ی گرسنه

- با گرسنه ها

- ولی

- برادر است .

هر برادری که

- خواب می کند تو را

- و

- نان خویش می خورد
یارِ دشمنان توست .

در نبردِ ما

- گرسنه را

- گرسنه ، یاور است .

(ایرج جنتی عطایی)






به سوی اول ماه مه



اول ماه مه برای طبقه‌ی ما - طبقه کارگر - روز همبستگی جهانی است. این روز روزی است که پرچم و افق کارگری در جهان به اهتزاز در می‌آید. در همه جای گیتی از تهران و کرج و سنندج تا لوس‌آنجلس و پاریس و مسکو و از کابل و بغداد و قاهره تا تل‌آویو و آمستردام و همه جای جهان، یک پرچم و یک صدا بلند می‌شود «زنده باد همبستگی جهانی کارگران»، «زنده باد برابری، زنده باد آزادی». کارگران و مردم زحمتکش دنیا در یک صف و یک دل در خیابان‌های شهرها رژه می‌روند و اعلام می‌کنند «ما انسان هستیم!»، ما ملت و مرز و قوم نمی‌شناسیم و هیچ تفرقه‌ای را نمی‌پذیریم. ما کارگریم، به نام دین و ملت و قوم نمی‌توانند ما را از هم جدا کنند. این شعارهای برجسته‌ی اول ماه مه است، حتی اگر این شعار به این شکل واضح بر پرچم‌های کارگران و مردم در این روز نوشته نشده باشد.

اول ماه مه ، روز جهانی کارگر و روز همبستگی جهانی طبقه کارگر ، امسال در حالی برگزار خواهد شد که حوادث مختلفی در سال گذشته بر جنبش کارگری و جنبش آزادی و رهایی انسان گذشته است.

در سالی که گذشت باز هم سرمایه داری افسار گسیخته ی ایران با تمام توان خود و تا جایی که توانست دست خود را به سوی سفره خالی کارگران دراز نمود و ولع تهوع آور خود را برای کسب سود بیشتر در ازای به فلاکت کشاندن کارگران و زحمتکشان این جامعه در سال گذشته هر چه بیشتر نمایان کرد و چهره خود را زمانی به وضوح عیان تر نمود که کارگران در هر اعتراضی نسبت به حقوق معوقه و دستمزدها با سرکوب سازمان یافته دستگاه روبرو گشتند. سالی که گذشت سال مبارزات طبقاتی در سطح گسترده ای در جامعه بوده و سالی بوده است که طبقه کارگر نسبت به حقوق واقعی خود آگاه تر شده و میداند که باید دست متعرض سرمایه داران به زندگیش را کوتاه کند.

در ایران طبق معمول هر سال علیرغم ممنوعیت برگزاری مراسم اول ماه مه، این مراسم در اشکال مختلف در محله و کارخانه و دانشگاه و ... برگزار می‌شود. ما دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب چندین سال است که این مراسم را در دانشگاه برگزار می‌کنیم ویا در مراسم مستقل کارگران شرکت فعال می‌کنیم. امسال نیز ما دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب به استقبال اول ماه مه می‌رویم. ما در کنار میلیون‌ها کارگر و انسان در جهان این روز را گرامی می‌داریم. امید و تلاش ما این است که پرچم و افق این روز به افق همه‌ی کارگران و انسان‌های زحمتکش جهان تبدیل شود. تفرقه‌های قومی و ملی و مذهبی در میان کارگران و مردم جهان رخت بربندد و آزادی و برابری مردم در ایران و جهان متحقق شود.

اول ماه مه روز بزرگی برای طبقه‌ی ما است. ما در این روز پرچم همبستگی جهانی طبقه کارگر و شعار "کارگران جهان متحد شوید" را برافراشته نگاه خواهیم داشت.

به امید اول مه هر چه باشکوه تر

Tuesday, April 15, 2008



درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد



ایرج جنتی عطایی





محکومیت عابد توانچه به 8 ماه حبس تعزیری (لازم لاجرا)

دادگاه انقلاب استان مرکزی بعد از احضار مجدد عابد توانچه برای حضور در ساعت 8 صبح روز 27/1/87 در پایان جلسه ای که تا ساعت 12:45 دقیقه به طول انجامید حکم 8 ماه حبس تعزیری را حضورا به وی ابلاغ کرد و به وی بیست روز مهلت جهت درخواست تجدید نظر داده شد.

عابد توانچه اعلام کرده است به دلیل عدم حضور وکیل مدافع در هیچکدام از مراحل پرونده ، عدم فرصت برای تهیه دفاعیه و همچنین رفتارهای غیر قانونی در دوره ی بازداشت ضمن درخواست تجدید نظر نسبت به حکم دادگاه انقلاب در صورت صلاح دید دکتر ناصر زرافشان _ وکیل حقوقی خود _ علیه تیم بازجوئی خود اقامه ی دعوا خواهد کرد.

ابن فعال چپ در جواب این سوال که دادگاه انقلاب وی را متهم به ارتکاب چه جرمی کرده است عنوان داشت : « جریان رسیدگی به پرونده به قدری سریع و نا مشخص بود که حتی خود من هم در پایان نفهمیدم چه کیفر خواستی برای من صادر شده است. از توهین به رهبری و اقدام علیه امنیت کشور تا تشکیل گروهک غیر قانونی معاند نظام ، همه نوع اتهامی مطرح شد. جالب است که نماینده ی دادستان تنها 3 دقیقه در کل جلسه ی دادگاه حضور داشت که آن هم بعد چندین بار تماس قاضی به وی بلاخره در دادگاه حاضر شد. نماینده ی دادستان بدون حتی شنیدن یک جمله با بیان بسم الله الرحمن الرحیم طی جملات بسیار کوتاهی خواستار اعمال مجازات علیه من شد. دانش سیاسی این فرد در حد صفر بود و حتی قدرت تفکیک نیروهای سیاسی چپ و راست از یکدیگر را نداشته و کلا در یک تقسیم بندی همه را ضد انقلاب و نا مسلمان می دانست.»

همچنین امروز عابد توانچه در شعبه ی 106 جزایی نسبت به حکم پرونده ای که وزارت اطلاعات در آن به دلیل کشف آلت قمار از وی شکایت کرده و منجر به حکم جریمه ی نقدی شده بود در خواست تجدید نظر کرد.

عابد توانچه در جواب این سوال که قصد دارد چه اقدامی در رابطه با اعتراض به پرونده خود انجام دهد گفت: « پدر و مادر من هر دو از بیماریهای قلبی رنج می برند. در طول این مدت و با تماسهای مکرر نهادهای امنیتی و قضایی شوکهای روحی شدیدی به آنها وارد شده است و این حکم حلقه ی آخر این بازی بود که بعد از شنیدن آن مادرم مجددا دچار حمله ی عصبی شده و پدرم هم مجددا دچار مشکلات جسمی گردیده است. فعلا اولویت اول من مقابله با این جنگ روانی و خارج کردن خانوده ام از زیر فشارهای موجود است. »

این فعال سیاسی که در سال 1385 بعد از آزادی از بند ویژه ی اطلاعات سپاه پاسداران با حکم ممنوعیت دائم از تحصیلات دانشگاهی مواجه شده است دلیل احضار های مکرر خود را به دادگاه انقلاب و عجله ی دادگاه انقلاب در صدور حکم را به دلیل نپذیرفتن در خواست مصاحبه و نوشتن مقالاتی علیه فعالان سیاسی چپ عنوان کرد که وزارت اطلاعات به شدت برای انجام آن اصرار می ورزد. وی بیان داشت چند روز قبل از صدور این حکم بازجوی پرونده به منزل وی مراجعه کرده و صراحتا ضمن پیشنهادی مالی تاکید کرده است در صورت انجام این مصاحبه حکم وی را در دادگاه به حبس تعلیقی تبدیل خواهند کرد!

این فعال سیاسی ضمن جملاتی تحقیر کننده با لبخندی تلخ عنوان نمود: « ظاهرا اداره اطلاعات استان مرکزی از بیکاری رنج می برد زیرا این روزها درگیر جریاناتی هستم که هر کس با شنیدن آن به یاد داستانهای پلیسی _ جنایی می افتد.»

عابد توانچه در پایان با اعلام اینکه زمزمه هایی مبنی بر گشوده شدن پرونده های جدید برای منفعل سازی شنیده است اعلام کرد: « شدت و نوع برخورد دستگاه امنیتی در برخورد با فعالان چپ دانشجویی به حدی بود که قصد داشتم با توجه به شرایط خانواده برای مدتها کار سیاسی را کنار بگذارم اما با توجه به اصرار این سیستم و تلاش پیگیرانه اش برای زندانی شدن من، ادب حکم می کند که روی آنها را زمین نیانداخته و با قدرت بیشتری به کار خود ادامه دهم. »


ما یک تجربه ی زنده هستیم"

پس از دستگیری گسترده ی تعدادی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب، طبیعتاً گمانه زنی ها، تجدید نظر طلبی ها، شوک های ناگهانی، شایعات و ... پیکره ی جنبش دانشجویی ایران را در بر گرفت. شکنجه ی یاران در بند، اعتراف گیری از آنان و ... تا مدتی به جنبش حال انزوا داد و مدتی طول کشید تا دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب بتوانند شوک وارد شده را از سر بگذرانند، نگاهی به خود، دانشگاه و شرایط پیش روی خود بیفکنند، جایگاهشان را بازیابی کنند و به فعالیت دوباره روی بیاورند.

در برخی محافل گفته می شد که «دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب» دستگیر شدند. به نظر من این جمله اشتباه است. حدود 60 تن از دانشجویان فعال و شناخته شده ی جنبش دانشجویی طی حدود دو ماه به تدریج در تهران و شهرستان ها دستگیر شده و اکثر آنان آزاد شده اند، اما این تعداد یقیناً همه ی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب نبودند. اگر چنین بود، اعتراضات رادیکال چند شبه با حضور بیش از 1000 دانشجو در کوی دانشگاه تهران، یورش به نیروهای گارد ویژه، اعتراضات گسترده و یقیناً رادیکال تر شده در شهرستان هایی از جمله تبریز، اصفهان، شیراز و ... کار کدام طیف دانشجویی بود؟ تحکیم وحدت؟ دانشجویان لیبرال؟! شکی نیست که تحکیم وحدت شدیداً در تلاش بود تا از انزوای موقتی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب به علت شوک وارد شده بر آنان نهایت استفاده را بکند و جایگاه از دست رفته اش را درون جنبش دانشجویی بازیابی کند. اما این اتفاق نیفتاد. بر اساس یک تحلیل تاریخی از طیف بندی جنبش دانشجویی معاصر، می توان به سادگی به این نتیجه رسید که تشکل های دانشجویی به اصطلاح خودشان «چانه زن از بالا» ترجیح می دادند مثل رسانه های حکومتی، اخباری را منتشر کنند که به نفعشان باشد، هر گئنه ارتباط [ناموجود] با دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب را کتمان کنند و در تجمعاتی حاضر شوند که وزارت اطلاعات و راست ترین نیروهای طیفشان دستوری در مورد عدم حضور در آن تجمعات را به آنان نداده باشد.

همچنین گفته می شد که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب وابسته به احزاب اپوزسیون معینی هستند و این دلیل بازداشت گسترده ی آنان است. نیک می دانیم که «دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب» نامی کلی است که طیف بسیار گسترده ای از فعالین چپ و سوسیالیست را در بر می گیرد. فعالینی که به تحزب اعتقاد دارند و فعالینی که ندارند. خیلی از کسانی که دستگیر شدند، اصلاً یکدیگر را نمی شناختند و در زندان با هم آشنا شده بودند. تعدادی از آنان تفکرات خلقی داشتند و .... اما هیچ یک از رفقا وابستگی حزبی به جریانات خارجی از جمله این حزب نداشتند. البته در زندان، از حدود 20 نفر تحت شرایط بسیار بد نسبت به عضویت در یک حزب اعتراف گرفتند، ولی شایعه سازان عزیز باید بدانند که علاوه بر این حزب، دو یا سه سازمان دیگر در خارج از کشور بودند که اطلاعاتی ها سعی داشتند هر یک از رفقا را به نحوی به آن ها پیوند بزنند و برایشان پرونده سازی کنند.

* * *

«دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب» ظرف کلی دانشجویان آزادیخواه، برابری طلب و سوسیالیستی است که از هر طیف مایلند برای آینده ی ایران و یک دنیای بهتر فعالیت کنند. تمام چیزی که این دانشجویان دارند، علنی بودن آن هاست. یک جریان علنی با هژمونی بسیار قدرتمند در سطح کل کشور و اینک جهان که می تواند توازن قوا را به نفع طبقات زیرین جامعه، طبقه ی کارگر و دانشجویان رادیکال تغییر دهد. دانشجویان آزادی خواه و برابری طلبی که طی ماه های پیش دستگیر شدند، بدون شک می دانستند که در ایران و آن هم در دولتی که همه ی ارکان آن را سپاهی ها قبضه کرده اند، ممکن است دستگیر شده و حتی مورد بازجویی های شدید قرار بگیرند. این برایشان روشن بود و البته این اتفاق هم [به ضرر جمهوری اسلامی] افتاد. تعدادی از رفقا برای چندمین بار بود که دستگیر می شدند. اما جمهوری اسلامی با این دستگیری ها، موجی از تبلیغات گسترده به نفع دانشجوان چپ به راه انداخت و با آزاد کردن آنان عملاً یک کفه ی ترازو را خالی کرد. چیزی که جمهوری اسلامی نمی دانست، ماهیت واقعی این جریان بود. ابتدا انتلکتوال های جمهوری اسلامی (!) گمان می کردند که با دستگیری تعدادی از این دانشجویان چند روز مانده به مراسم 16 آذر، همه چیز به نفع آنان ختم به خیر می شوند و دانشجویان مدتی کوتاه می آیند. اما این اتفاق نیفتاد. مراسم روز دانشجو در روز 13 آذر 1386 برگزار شد. سپس انتلکتوال ها تصمیم گرفتند که با این رسوایی که به بار آورده اند، بهتر است که کلاً یک بار برای همیشه ریشه ی چپ را در دانشگاه بخشکانند. این تصمیم را با دستگیری تعداد زیادی از دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب پیش گرفتند. اما این بار هم شکست خوردند و به جای ختم شدن قائله، سوسیالیسم از همه جا بیرون زد. این بار نه تنها دانشجویان، بلکه دانش آموزان، زنان و کارگران هم به صف مبارزه پیوستند.

این تجربه، یک بار دیگر لزوم سازماندهی در شرایط سرکوب و بحران را شفاف تر ساخت. این تجربه نشان داد که آمادگی در هنگام بحران و داشتن هسته های متشکلی از نیروهای رادیکال چه تاثیری می تواند بر روند پیشرفت جنبش و به ثمر رسیدن اهداف آن داشته باشد.

دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب سبک کار علنی و روشنگرانه ی خود را ادامه خواهند داد. اتفاقات اخیر، جوالدوزی بود به ما و سوزنی بود به جریانات مختلف دانشجویی. ما اینک یک پیکره ی متحد، منسجم و شکست نخوردنی هستیم که در راه اتحاد و سوسیالیسم، گامهای بلند به پیش بر می داریم. پرچم آزادی و برابری را یک بار دیگر، با تجربه ی فراوان و تاکتیک های مسلح به تجربه هایمان به سینه ی مرتجعین خواهیم کوبید.


مهرداد لهراسبي پس از تحمل 9 سال زندان آزاد شد

سرانجام دانشجوی زندانی مهرداد لهراسبی زندانی کوی دانشگاه 18 تیرماه سال 78 شب گذشته پس از تحمل قریب 9 سال حبس از زندان آزاد گردید.

مهرداد لهراسبی تنها زندانی که اتهام حال وی مربوط به واقعه قیام دانشجویی 18 تیرماه سال 78 معروف به کوی دانشگاه بود و ابتدا مانند سایر متهمین پرونده به اعدام و سپس با تقلیل به 15 سال زندان محکوم گشته بود . پس از تحمل 9 سال رنج و شکنجه و زندان غیرانسانی و ناعادلانه در بین زندانیان خطرناک زندان رجایی شهر کرج و همینطور پس از سلسله اعتراضات و اعتصابات خودسرانجام در قالب عفو مشروط که تا مدت زمانی بصورت اخذ سیمستماتیک و مرتب امضاء خواهد بود شب گذشته مورخه 26/1/87 آزاد گردید


Monday, April 14, 2008



در پی حضور فعالین دانشجویی دانشگاه مشهد در دانشگاه پیام نور این شهر، وزیر علوم از حضور در مراسم افتتاح و سخنرانی در این دانشگاه منصرف شد.

همزمان با حضور هیئت دولت در مشهد و مشخص شدن برنامه زاهدی وزیر علوم در دانشگاه پیام نور مشهد، فعالین دانشجویی دانشگاه های مشهد از اولین ساعات روز پنجشنبه ۲۲ فروردین برای بیان اعتراضات و انتقادات خویش به عملکرد وزارت علوم که منجر به صدور صد ها حکم محرومیت از تحصیل برای دانشجویان منتقد، انحلال قریب ۵۰ تشکل مستقل دانشجویی، توقیف بیش از ۴۵۰ نشریه دانشجویی و همچنین بازداشت گسترده دانشجویان شده است، در این دانشگاه حاضر شدند.

بنا بر برنامه از پیش اعلام شده در ابتدا قرار بود زاهدی صبح روز پنجشنبه در دانشگاه پیام نور حاضر شود که در پی حضور دانشجویان برنامه لغو شد. سپس اعلام شد که وزیر علوم به همراه علی احمدی رئیس سابق دانشگاه پیام نور و ابوالحسنی سرپرست فعلی این دانشگاه ساعت ۴ بعد از ظهر جهت برگزاری مراسم افتتاحیه و سخنرانی در این دانشگاه حاضر خواهد شد. اما در پی حضور گسترده فعالین دانشجویی از ساعت ها قبل در این دانشگاه و در حالی که مسئولان دانشگاه فرش قرمز برای زاهدی پهن کرده و تشریفات بسیار جهت استقبال از وی تدارک دیده بودند، زاهدی برای بار دوم نیز از حضور در جمع دانشجویان و پاسخگویی به ایشان فرار کرد و در دانشگاه حاضر نشد.

گفتنی است دانشجویان پلاکاردهایی در اعتراض به عملکرد وزیر و عکس های دانشجویان زندانی را به همراه داشتند. همچنین در مورد سفر استانی دولت به خراسان این نکته قابل توجه است که با توجه به انتقادات فراوان دانشجویان از عملکرد مجموعه وزارت علوم، زاهدی در هیچ یک از دانشگاه های مشهد و استان حضور نیافت.

Wednesday, April 9, 2008



خدیجه مقدم فعال کمپین یک میلیون امضا و کمیته مادران کمپین بازداشت شد

صبح امروز سه شنبه 20 فروردین 1387 ماموران پلیس امنیت با ورود به منزل خدیجه مقدم فعال جنبش زنان و کمپین یک میلیون امضا و از اعضای کمیته مادران کمپین، او را بازداشت و به پلیس امنیت عشرت آباد منتقل کردند. پس از بازجویی در آنجا، او به دادیاری امنیت دادگاه انقلاب برده شد و پس از بازجویی مجدد به دستور قاضی سبحانی، برای وی قرار بازداشت موقت و وثیقه صادر شد. خدیجه مقدم را برای انجام مراحل اداری، دوباره به پلیس امنیت برده و سپس به بازداشتگاه وزرا منتقل شد.

دردیدار کوتاهی که پیش از انتقال او به بارداشتگاه میسر شد، خدیجه مقدم از برخورد نامناسب پلیس سخن گفت:« ساعت 11 صبح در آپارتمان مان را زدند. من در خانه تنها و مشغول صحبت تلفنی با خواهرم بودم در حالی که هنوز لباس خواب برتن داشتم. از چشمی در، زنی را دیدم. در را نیمه باز کردم. در پاسخ به من اعلام کرد که مامور هستند، از ایشان کارت شناسایی و حکم خواستم اما دو مرد و یک زن با هل دادن در به زور وارد خانه شدند و چنان حمله کردند که نتوانستم هیچ مقاومتی بکنم. حتی برای ورود به ساختمان هم از در پارکینگ آمده بودند! خواهرم هم که از طریق تلفن صدای مرا شنیده بود به سرعت خودش را رساند. رفتار بد و زننده ای داشتند بعد از اعتراض های من و حدود بیست دقیقه جرو بحث، بالاخره حکم را نشان دادند. به من گفتند تا حالا 5 بار آمده ایم و نبودی در حالی که من تمام مدت به دلیل بیماری همسرم در خانه بودم. به آنها گفتم تا من با خود بازپرس که این حکم را امضا کرده حرف نزنم با شما نمی آیم و داد هم زدم تا همسایه ها شاهد باشند که مرا می برند تا این که راضی شدند که تلفن کنم.»

خدیجه مقدم درباره دلیل بازداشت خود گفت:« اعتراض شان به برگزاری برخی از مهمانی ها و نشست ها با اعضای کمپین در منزل من بود که گفتم حق دارم در خانه خودم عروسی وعزاداری و مهمانی ... داشته باشم. بازپرس پرونده همچین خواست که اسامی 7 یا 8 نفر از اعضای کمپین را که به خانه ام رفت و آمد دارند، به آنان بدهم. در جواب گفتم که اسم کسی را نمی برم چون این کار را اخلاقی نمی دانم بعد هم کار مخفی که نمی کنیم، همه را خودتان می شناسید.» وی در مورد اتهامش گفت :« اتهامم را تبلیغ علیه نظام، تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت ملی اعلام کردند و برایم وثیقه 100 میلیون تومانی صادر کردند. گفتم این میزان وثیقه را ندارم، پاسخ دادند یک هفته می روی زندان و بعد هم اسم افراد را می دهی و هم وثیقه را. در آخر در مورد آخرین دفاع نوشتم که نحوه زندگی من دفاعیه من است و به آنها گفتم این شمایید که با برخوردهایتان علیه امنیت ملی عمل می کنید.»


Monday, April 7, 2008

برای نجات اکرم مهدوی


اکرم مهدوی، زنی که در سال 82 به کمک یک مرد دیگر شوهر 74 ساله خود را که نزدیک به 50 سال از وی بزرگتر بوده به قتل رسانده با تأیید حکم صادره در دیوان عالی کشور و ارسال آن جهت استیذان رئیس قوه قضاییه در معرض اعدام قرار دارد.

کمپين کمک به اکرم مهدوی از سوی جمعی از فعالان حقوق بشر و مدافعان حقوق زنان به راه افتاده و قصد دارد با جمع اوری کمک مالی و پرداخت آن به شاکيان پرونده از اعدام وی جلوگيري کند.

اکرم مهدوی دوبار ازدواج کرده که هردو ازدواج در سنين پائين و ناخواسته انجام گرفته است واقدام او به ارتکاب قتل ناشی از رشد خشم و خشونت در خانواده در پی يک ازدواج اجباری است.
مينا جعفری، وکيل مدافع اکرم مهدوی می گويد: «الان پرونده در اجرای احکام دادسرای جنائی است وبايد برود پيش رئيس قوه قضائيه تا بتوانند حکم را اجرا کنند ما تمام سعی خودمان را می کنيم که خانواده مقتول رابرای پرداخت ۶۰ ميليون ديه راضی کنيم و اين امر فقط با همکاری مردم ميسر می شود. خانواده اکرم وضع ماليش اصلا خوب نبوده ونيست و به همين دليل هم نمی توانند کمک کنند».

اکرم مهدوی تحت فشار خانواده در آغاز سنين بلوغ با پيوند زناشويي بست كه چهل سال از او بزرگتر بود و حاصل اين ازدواج يک دختر هفده ساله است.

اکرم که خود زن جوانی است، چهار سال پيش به دنبال آشنایی با مرد جوانی و آنگونه که وکيل او می گويد: «به تحريک اين مرد جوان»، شوهر ۷۴ ساله اش را که از نظر سنی جای پدرش بوده به قتل می رساند.

او می افزايد: «اولين ازدواج اکرم مهدوی در سن سيزده سالگی بود. او در سن هیجده سالگی از شوهرش، که پسر دایی او نیز بود، طلاق می گیرد. بعد درسن بيست سالگی با فرد مقتول ازدواج می کند.او از همسر اولش يک دختر شانزده ساله دارد ولی از همسر دومش چون سن بالايی داشته بچه دار نشده است».

مينا می‌گويد:« اين واقعه را می توان از پيامد های ناگوار ازدواج های اجباری دانست».
وی در نامه ای که اخیراً منتشر کرده جهت پرداخت دیه و رهایی از اعدام درخواست کمک نموده است. متن نامه به شرح زیر است:

باسلام و احترام

احتراماً بدین وسیله به استحضار می رسانم اینجانبه، زندانی، “الف.م”، 32 ساله به اتهام قتل شوهر 74 ساله ام مدت چهار سال و نیم در زندان اوین بسر می برم. آنچنانکه شنیده ام اوایل سال 87، اجرای حکم اعدام را در پیش رو دارم.

شاکیان پرونده ام شرط گذاشته اند که با دریافت مبلغ 60 میلیون تومان، رضایت خود را اعلام کنند. اما من و خانواده ام فاقد استطاعت مالی برای پرداخت این مبلغ به شاکیان هستیم و نمی توانیم این مبلغ را تهیه نماییم. دارای یک دختر 17 ساله هستم و همچنین دچار بیماری صرع می باشم . دخترم اکنون مشغول به تحصیل بوده و نیاز زیادی به حضور مادر دارد. اما متاسفانه در این مدت فقط یک بار توانسته ایم همدیگر را ببینیم. دخترم به کسی جز من نمی تواند اتکا کند و با مرگ من، تکیه گاهش را از دست خواهد داد.

لذا خواهشمندم چنانچه در توان و امکان مالی شما مردم عزیز باشد، برای زنده ماندن این حقیر کمک مالی نمایید.

با احترام

میم. الف

جهت جمع آوری کمک برای پرداخت دیه این زندانی و از آنجا که به شناسنامه وی دسترسی وجود ندارد، شماره حسابی توسط وکیل وی افتتاح شده است.

شماره 0302917750001 حساب سیبا نزد شعبه مبارزان بانک ملی، به نام وکیل پرونده، مینا جعفری آماده دریافت کمک های انسان دوستانه به منظور نجات جان این زن است.

از همه دوستاني كه اين مطلب را مي‌خوانند خواهش مي‌كنم در صورت تمايل به كمك جهت نجات جان اين زن از هيچ كمكي دريغ نكنند. تنها تا آخر فروردین فرصت داریم.

پيشنهادها:

1. به وبلاگي كه به همين منظور راه اندازي شده لينك بدهيد. لوگويي تهيه شده كه ميتوانيد از طريق كد ارائه شده در وبلاگ آن را در وبلاگ و سايت خود قرار دهيد.

2. در اين مورد مطلب بنويسيد، در انتشار اين خبر همكاري كنيد.همگان را براي كمك فرابخوانيد.

3. یک نفر در کامنتی نوشته: “

تا کی میخوایم از قاتل ها حمایت کنیم؟ اگر این فرد مسن بر فرض مثال پدر خود ما بود، جز کشتنش به دست خودمون به چیز دیگه ای راضی می شدیم؟” حتی دوستی از آلمان اظهار کرد که دارید از عمل این فرد دفاع می کنید…

ما به هیچ عنوان قصد توجیح عمل مجرمین رو نداریم. نگفتیم اگر زنی 50 سال از شوهرش کوچکتر بود حق دارد وی را از بین ببرد. نه. حق حیات هر انسانی اولین و بنیادی ترین حق اوست. بدون ادامه زندگی برخورداری شخص از هیچ کدام از حقوق تصریح شده ی مدنی، سیاسی، اجتماعی و… ممکن نیست. همان طوری که اکرم با وجود تمام سختی ها و مشکلات حق کشتن شوهر خود را نداشته، ما نیز نبایستی در برابر اعدام وی و هر انسانی دیگری بی تفاوت باشیم. اعدام قتل عمد دولتی و ترویج علنی خشونت محسوب میشه. دوست عزیز! ما از قاتلین حمایت نمی کنیم. از حق حیات برای هر انسان حمایت می کنیم. حتی اگر اون مقتول مسن پدر خود ما بود. شک نکن.
لطفا اگر امکانش رو دارید تصاویر فیش کمک ها را به آدرس زیر بفرستید
saveakram@gmail.com

Friday, April 4, 2008

من که می دانم فاصله ، یک چیزهایی را تمام می کند . حیف ...
خوب ...
تو چی داشتی که هیچ کس نداشت ؟
____________________________________________________




اخبار جدید از رفقا


*** حال همه ی رفقای آزاد شده خوب است. چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی همگی در شرایط مناسبی به سر می برند. تعدادی از رفقا به دلیل فشارهای خانواده و وثیقه گذاران خود زیاد در جمعها حاضر نمی شوند ولی خوشبختانه حال همگی خوب و مناسب است و ... ( در این رابطه خبر خوب بسیار است اما بنا به دلایلی نیازی به انتشار آن نیست. به همین اکتفا می کنم که بگویم کسانی که جویای حال رفقای آزاد شده هستند در این رابطه کاملا آسوده خاطر باشند.)

*** وضعیت جسمی پیمان پیران کاملا مناسب است و اکنون در همان بندی که قبل از آزادی در آن زندانی بود نگهداری می شود. همبندهای سابق پیمان پیران به خوبی از او حمایت می کنند و آنچه در توان داشته اند برای او انجام داده اند.

پیمان پیران تا به حال با 4 نفر از رفقای آزاد شده تماس گرفته و طبق آخرین تماس تلفنی که دیروز انجام شد در حال مطالعه ی آثار مربوط به اقتصاد سیاسی است. برای او کارت ثمین صادر شده و از نظر مالی هم مشکلی در زندان ندارد. در روزهای آینده اخبار بسیار خوبی در رابطه با پیمان پیران از زبان وکیل وی دکتر ناصر زرافشان خواهید شنید.

*** وضعیت جسمی بهروز کریمی زاده بسیار بهبود یافته ولی همچنان در بند 209 به تنهایی در یک سلول نگهداری می شود. بازجویی های بهروز کریمی زاده پایان یافته است و فشار بر روی او در مقایسه با دوره ی بازجویی طولانی مدتش تقریبا ناچیز است. نگرانی بزرگ در رابطه با بهروز کریمی زاده اخباری است که از دادگاه احتمالی او در آینده به گوش می رسد!!!

*** وضعیت علی و فرهاد چیزی شبیه به فاجعه است.به هر دو نفر اتهام اقدام مسلحانه زده شده و به دلیل سر سختی آنها در مقابل تیم بازجویی ....***

Wednesday, April 2, 2008





!شاید که ما


شاید که ما

نسل عبور در تاریکی بوده ایم

و جای پاهامان را نیز به خود مبتلا کرده ایم.

صبح، ساعت پنج - وزن دنیا – «1369»

درست است که نباید شعر و به طور کلی هنر بیانیه سیاسی باشد، اما این سخن بدان معنا نیست که هنرمند را از تفکر به دنیای خود بازداریم. چه کسی _ به جز قاتلان مختاری و پوینده _ می تواند چنین تفکری داشته باشد و این است که شعر مختاری اگر چه بیانیه سیاسی نیست، اما سرشار از تفکر در باب دنیا و زندگی است و باز هم اگر چه شعرش سرشار از نگاه موشکافانه به دنیاست، اما به جای صدور مانیفست و بیانیه، می گذراندت از دنیا تا بازگردی و ببینی:

می ایستد زن

و ظلمتی به گردش چرخ می زند.

- چقدر تعارف می کنید!

مردی نگاه می کند و سایه نور اخم می کند به سویش:

نه این هوا ، هوای دیشب نیست.

مختاری به جای صدور هر گونه بیانیه به شعر فکر کرده و مگر همو نبود که علیه تقلیل زبان به ابزار نظارت بر انسان و اشیا مبارزه می کرد. با این همه شعر مختاری یک جستجوست:

چشم هایمان را می مالیم

- نامم چه بود؟

این جا کجاست؟

جستجو ، آرایش درونی

یا در "دوازده تابلو" از تمام خط ها می گذریم. شاید به این دلیل که تنها در شعراست که چنین گذاری ممکن است و شاعر تا لزوم گذر را حس نکرده باشد، هرگز چنین خطر نمی کند تا دست به سوی ماه جاری برد و خون سرانگشتان کودک وجودش را حس کند:

خط عبور نور در هراس

خط عبور نور در تسلیم

خطی که شهر را در بیداری می آراید

خطی که خواب را می آراید در بوی گل های سرخ

«تابلوی هفتم»

مختاری روی شعر خود کار کرده. آن طور که خودش نوشته با تربیت درون، درون، خطاب می کند و او می نویسد و نمی تواند ننویسد. از سیاوش مختاری در "کارنامه" خوانده ام که در روزگار زندان هم می سروده. می سروده و حفظ می کرده تا بیرون که آمد بر روی کاغذ بیاوردشان و بگذاردشان به یادگار برای ما تا مثلن در شعر بلند و عجیب ایرانی، "منظومه ایرانی"در شش فصل، از شب اردویسور و رویای ناهید به روز اروند برسیم و در هامون، جنون، رودابه فرو رویم؛ تا از هزاره های البرز بگذریم و به آب های همیشه زلال کلمه تن بسپاریم و چه جغرافیایی است این منظومه:

غبار جای گام های تند

نشسته است

و گام ها که باد را مهار کرده بودند

مساحت کویری حیات را اندازه می گیرند

«هامون»

و چقدر رویای ترک خورده دارد این هزاره های البرز: "و ایزدان هنوز هم قربانی می خواهند ..."و بر آب های همیشه:

- آغاز شد

سالی بلند

سالی که سروهای جوان

برفهای خونین را

از شانه های خویش تکاندند.

شورش به سوی شادی

در ارتفاع بهمنی ماه و برف

و شاعران

با یک هزار و سیصدوپنجاه و هفت سرو

خود را به رودخانه سپردند

«بر آب های همیشه»

شما بگویید که این رودخانه به کدامین دریا سرازیر گشته است. اگرچه در این شعر، مختاری از همان نمادهای همیشگی استفاده کرده است، همین سوالی که در ذهن جرقه می خورد کافی است تا از حالت یک شعر معمولی به در آید و ما مدام در ذهن از دنبال امتداد همان رودخانه باشیم که شاعر به دنبالش می گشت، چرا که:

خویش من است آب و گل سرخ

خویش من است سرو و آزادی.

«بر آب های همیشه »

اما جستجو، عین خطر است انگار:

دستی به دور گردن خود می لغزانم

سیب گلویم را چیزی انگار می خواسته است له کند

له کرده است؟

«جستجو _ آرایش درونی»

نمی خواهم به قول براهنی تفسیر طناب و مرگ کنم از این شعر و ظلمی دوباره بر شاعر روا دارم، چرا که قتل شاعر سخن دیگری است و سخن گفتن از شعر، حکایتی دیگر، هر چند تا هر واژه اشارتی باشد به طناب هایی که سیب گلو را له می کند و وامی داردمان تا بگوییم: بله آقای مختاری! له کرده است، اما شعرتان را نه.

اما این همه جستجو اگر به خاطر عشق نباشد و آرامش، به چه کار می آید. این است که می شود در تغنی های مختاری غوطه خورد و "هجرانی"اش را به صدای بلند که نه، به نجوا در گوش معشوق,ممنوع پچپچه کرد:

گیسو دورش بپیچم و

دورم بپیچد

افشان شود ترنم در سلول ها و خاک ذره ذره تنم را به

گوش هاش بچسباند.

«هجرانی»

در شعر مختاری عاشقان نه این که نباشند، هستند، اما کمتر آفتابی می شوند. راستی کجایند این عاشقان تا از سپیدی بگویند:

واژه ها بر می گیرند

چشم بند از چشم...

«واژه و برف»

و کجایند که زیستن در انتظارشان است:

هوای گام هایم را دارد این خیابان

که سال تازه در امتدادش

به راه افتاده است.

«جشن تولد»

و این هم به گمانم سوال دیگری است: عاشقان کجایند که این روزها کمتر آفتابی می شوند؟

مختاری نگران است و این نگرانی در شعرش موج می زند، اما گویی یافتن راهی برای رفع این نگرانی ممکن نیست به روزگاری که شاعران شهر را می کشند و جز "برهان قاطع"، پاسخ دیگری در چنته شان نیست.

یک بار دیگر "جشن تولد" را می خوانم و می گویم نه. دریغ نکرده ایم از او زیستن را. دست کم تا صوت و سکوت در آغوش هم هستند، درک حضورش هم هست تا در گامی دیگر، به هیات دریایش درآید و ماه زیبایی پریشانش را در جزر و مد یال هاش رها کند.

باز هم می شود از مختاری نوشت. هم از او و هم از شعرهاش اما نه از سر نقد (که لازم است و نباید به صرف دردناکی قتل مختاری و عمق این فاجعه رنگ تمجید,صرف بگیرد) که به هوای بازخوانی کتاب هایی که تا زنده بود ندیدشان و در ذهن بسپاریم که او شاعر واژه هایی بود که می توانند دنیا را از گند بیداد نجات دهند

__________________________________________

آخرین خبر از رفیق مجید پور ماجد

رفيق مجيد پورماجد كه روز ١٠ فروردين توسط نيروهاي اطلاعات ربوده شده بود امروز ١٤ فروردين به علت عفونت شديد طحال و استفراغ ماي مكرر خون به بيمارستان منتقل شد.

با توجه به اينكه رفيق پورماجد تخت شرايط شديد امنيتي وارد بيمارستان شد امكان ملاقات با وي حتي براي خانواده خود وجود ندارد.

دكتر شيخ زاده پزشك معالج رفيق پورماجد كه داراي مدرك فوق تخصص ارولوژي ميباشد وضعيت وي را اين چنين تشريخ كرد:

دستها و بدن آقاي پورماجد پر از جاي سيگار ميباشد

به علت آزار جنسي(فرو كردن ميله داغ در آلت تناسلي)مرتبا خون ادرار ميكند.

دكتر شيخ زاده تصريح كرد با توجه به آسيب هاي وارده به طحال كليه و شكستن چند دنده قفسه سينه وضعيت رفيق پورماجد بسيار بحراني ميباشد.

جهت رسيدگي به وضعيت نا بسامان رفيق پورماجد جمع كثيري از دانشجويان دانشگاه اردبيل از روز شنبه اقدام به تحصن و اعتصاب غذا خواهند كرد.


.