نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی

نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی
نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی

نشریه ی خلاف جریان

نشریه ی خلاف جریان
نشریه ی خلاف جریان

Tuesday, June 7, 2011



فمینیستی با استراتژی (های) جدید
گفتگوی شیدا جهان‌بین با محبوبه عباسقلی‌زاده, ٢٣ آذر ١٣٨٩

در واقع من خودم را فعالی اجتماعی می دانم که فیلم سازی و عرصه رسانه های مدرن را به عنوان زبان و فضای آلترناتیو اعتراضی انتخاب کرده است و فقط نماینده صدای فیلم سازهای متعهد ولی خاموشی هستم که فضای امنیتی موجود اجازه نداده است هویت خودشان را اعلام کنند.

http://www.1oo1nights.org/index.php?page=2&articleId=2547

گفتگو با ایرج جنتی عطایی / شیدا جهان بین

بعد از چند دهه رخوت و ممنوعیت موسیقی در ایران ، ناگهان برای تلطیف فضای سیاسی برای حفظ نظام جمهوری اسلامی ، با روی کار آمدن اصلاح طلبان حکومتی موسیقی پاپ آزاد اعلام شد.با تولد دوباره موسیقی طیف وسیعی از خوانندگان وطنی ، به یاد دهه طلائی پنجاه وآثار ماندگار موسوم به ترانه نوین آغاز به باز خوانی ترانه های آن دهه کردند، بخشی با تقلید از صدای خوانندگان آن دهه و برخی با اجرای ترانه و آهنگ ها به دنبال اقبال عمومی بودند. آنچه در گفتگوی زیر مطرح شده است در پیوند با قانون مؤلفین و مصنفین است و مراحل قانونی کپی رایت و ضمانت اجرایی آن برای آفرینشگرانی که برای زنده نگه داشتن آن سبکازموسیقی بعد از ممنوعیتش به تبعید رفته اند. ایرج جنتی عطایی از آن دست آفرینشگرانی ست که با وجود ممنوعیت آثارش در ایران ، در این سالها بارها ترانه هایش در ایران باز اجرا شده است ، با او راجع به آخرین آلبوم بازخوانی شده از ترانه هایش که در ایران منتشر شده گفتگو کرده ام.


1- آقاي جنتي عطايي، انتشار اينترنتي آلبوم "بوي گندم" با اجراي حامي سبب شد تا نظرتان را در باب قوانين كپي‌رايت و مسائل پيرامون آن و به ويژه آلبوم مذكور جويا شويم. نخست بپردازيم به آلبوم "بوي گندم". در اين آلبوم 5 قطعه از ترانه‌هاي شما اجرا شده است. آیا در اين اجراها مراحل كسب اجازه‌ شما و پرداختهاي مالي و مسائل اینچنینی رعايت شده‌اند؟
فکر می‌کنم که باید پیش از هر چیز از مهرورزی کارورزان ترانه سپاسگزاری کنم که همیشه مرا با تماسهایشان شاد و شکفته می‌کنند.
در پیوند با پرسش شما باید بگویم که حدود 4-5 سال پیش آقای جوانی به نام حامی از ایران با من تماس گرفتند و پس از معرفی خودشان و بیان این‌که از شاگردان جاودانیاد بابک بیات هستند، با من از بازخوانی آثار جاودانیاد واروژان به همراه کارهای من سخن گفتند. من که بسیار تحت تأثیر ادب و مهر ایشان قرار گرفته بودم و پشتوانه‌ شاگردی استاد بیات کارگر افتاده بود، شرایطم را برای اجازه دادن بیان کردم.
پس از یکی دو تماس مهرورزانه‌ ایشان و همچنین تأیید همترانه بزرگم بابک نازنین، آقایی هم که به همان اندازه مهرورز بودند، به عنوان تهیه‌کننده، با من تماس گرفتند و من شرایطم را با ایشان هم مطرح کردم. و بعد هیچ، تا اینجا که شما خبر پخش این آلبوم را به من دادید!
2- شرايطي كه با ايشان مطرح فرموديد شامل چه مواردي مي‌شد؟
مواردی مانند گزینش ترانه‌ها، شنیدن کارها و به طور کلی مراحل پروداکشن، اجرای بی کم و کاست متنها، عدم ارجاع ترانه ها به وزارت ارشاد، حق تألیف و ...
3- شما و ساير ترانه‌سرايان خارج از كشور، در كشورهايي كه ميزبان شما هستند مراحل قانوني ثبت آثارتان را مي‌گذرانيد؟
در پیوند با دیگران بی‌خبرم. من ولی، بله! اما عناصر تعیین‌کننده‌ای وجود دارند که این مناسبات قانونی بین‌المللی را برای ما "اقلیت خارجی" غیر قابل اجرا نگه می‌دارند. برای نمونه یک روال همه‌گیر و همگانی این مناسبات، درصدی‌ است که ترانه‌سرا از فروش کارش سهم می‌برد. اینجا، فروش دانه ‌به ‌دانه‌ ترانه‌ها، به هر شکل و فرمی، به جبر و پشتیبانی و تشویق قانون، ثبت و اعلام می‌شود. تعداد این فروش تک‌ تک و دانه به دانه آنقدر زیاد است که صاحب اثر می‌تواند به زندگی بی‌هراس و دردسر و نگرانی و دلهره و روزبه‌روزی، ادامه بدهد. شما فکر می‌کنید تیراژ ترانه‌های ما چقدر است؟ و چه کسری از همین مقدار را این مینی‌شرکت‌های پخش‌کننده‌ ایرانی گزارش می‌دهند و تا بدین‌گونه بوجودآورندگان اثر از برآیندشان باخبر شوند؟ حالا موارد دیگر را هم که در آن‌ها اجراها و انتشارها طبق قانون "کپی رایت" بدون پرداخت سهم آفرینشگرها امکان‌پذیر نیست، مثل کنسرت‌ها، مثل پخش رادیویی، مثل پخش تلویزیونی و ... خودتان حدس بزنید.
4- از موارد مرتبط با پنهان کردن تیراژ حقیقی که بگذریم، مگر اتفاقاتی نظیر اجرا و انتشار بدون پرداخت آثار در کنسرت‌ها و رسانه‌های جمعی، و یا حتی رویدادهای مشخص تری نظیر انتشار بدون اجازه در آلبوم‌های موسیقی، برای افرادی همچون شما که مراحل قانونی ثبت آثار را گذرانده‌اید، قابل پیگیری نیست؟
هست، اما بسیار سخت و گرانبها. من به تنهایی کجا می‌توانم در همه جای این گستره‌ پهناور تبعید حضور داشته باشم و درباره‌ تک‌ تک این قانون‌شکنی‌ها سند و مدرک جمع‌آوری کنم؟ این "پرداخت حق مؤلف" تا برای برگزارکننده و مجری، به "فرهنگ" و "وظیفه" تبدیل نشود ما همچنان گرفتار تاراج خواهیم بود.
5- وضعیت کپی‌رایت را در سالهای پیش از پنجاه و هفت، از نظر میزان و شیوه‌های نقض کپی‌رایت به وسیله مخاطبان و کمپانی‌ها و خود دست اندرکاران موسیقی تشریح بفرمایید.
در آن مملکت ما هیچ‌گاه به حق مؤلف و آفرینشگر هنری احترام نگذاشتیم. چه آن زمان و چه اکنون. چه داخل و چه در تبعید و مهاجرت. این عدم شناخت و احترام و رعایت، آنقدر نهادینه شده است که متأسفانه خود آفرینشگران هم نسبت به حق خودشان بی‌خبر و بی‌علاقه و بی‌توجه هستند.
حرفه‌ ما شبیه دزدبازاری شده است که افراد متعلقات دیگری را در روز روشن و "در ملأ عام" به سرقت می‌برند و حتی خودشان هم مصادره‌شان را با افتخار در رسانه‌ها اعلام می‌کنند!
بر مبنای قوانین بین‌المللی کپی‌رایت، یک اثر هنری، دارایی آفرینشگر آن اثر به‌شمار می‌رود و هیچ‌ شخص دیگری نمی‌تواند این مالکیت را از او سلب کند. می‌تواند کرایه کند، می‌تواند به رهن بگیرد، اما سلب هرگز.
در ترانه، "آفرینشگر" به ترانه‌سرا و آهنگساز اطلاق می‌شود و متأسفانه اکنون هم که وقوف نسبتاً عمومی‌ای، در بین حداقل کارورزان هنری، وجود دارد، کمپانی‌ها نیز از دست‌کوتاهی ترانه‌سرایان و آهنگسازها، و همچنین گزاف بودن پیگیری‌های قانونی، بهره می‌گیرند و در این سرقت به جد و تمام‌ وقت و با پشتکاری قابل تحسین، کوشا هستند! بیش‌تر خوانندگان نیز، در راستای این‌که به عنوان یک اقدام درست و انسانی و اجتماعی و هنرپرورانه، به گونه‌ای داوطلبانه با این سرقت‌مداری ایرانی‌شمول ستیز کنند، حتی تلاشی که به وظیفه قانونی خودشان بازمی‌گردد را انجام نمی‌دهند.
6- با توجه به این‌که قانون حمایت از مؤلفان و مصنفان و هنرمندان زمستان سال 1348 به تصویب رسید و با عنایت به این نکته که در آن سالها مشکلاتی از قبیل تبعید، پراکندگی، اقلیت خارجی بودن، دست‌کوتاهی و مانند اینها وجود نداشت، از جانب خود ترانه‌سرایان و آهنگسازانی که آثارشان در معرض نقض قانون کپی‌رایت قرار گرفته بود چه تلاشهای جمعی یا انفرادی‌ای در راه بازیابی حقوق به‌ تاراج ‌رفته‌شان انجام پذیرفت؟
این قانون در حد متنی غیر قابل توجه و اجرا باقی مانده بود. نهاد و قوه و شناختی برای اجرایش وجود خارجی نداشت. حتی تیراژ صفحه و کاست هرگز و بر کسی جز شرکت تکثیرکننده روشن و قابل پیگیری نبود. رادیوها، تلویزیون ها، فرهنگ و هنر و.... نیز در قبال پخشهای بیشمار ترانه‌ها کوچکترین نیازی به پاسداشت کپی‌رایت احساس نمیکردند. یکی دو بار هم برای تشکیل سندیکا گرد هم آیی‌هایی رخ داد. اما استبداد غالباً با سندیکا میانه ی خوبی ندارد!
7- یکی دو سال پیش یکی از اعضای شورای تصویب ترانه‌ی وزارت ارشاد، در برنامه‌ای تلویزیونی اشاره کرد که ترانه‌هایی از شما به وزارت ارشاد آمده و تصویب هم شده. در این باره توضیح می‌فرمایید؟
من خود هرگز و به هیچ عنوان تا کنون کاری را روانه‌ وزراتخانه‌ها و دستگاه‌های ممیزی ولایت فقیه نکرده‌ام. من که با کلیّت خود این نظام مشکل اساسی دارم چطور می‌توانم دستگاه سانسور آن را به رسمیت بشناسم و ترانه‌هایم را به آن دستگاه ارجاع بدهم و ارسال بکنم و از آن اجازه طلب کنم؟ بنابراین شما بهتر بود از این مقام می‌پرسیدید که کدام ترانه‌ها و به وسیله‌ چه کسی به ایشان ارجاع شده و در نظامی که پرچمدار سانسور و سرکوب است، "تصویب"شده‌ این ترانه‌ها کجاست و چه به سرشان آمده است؟


سیاست / قانون
مصاحبه با مادر مجید توکلی
شهرزاد نیوز
شیدا جهان بین, ٨ خرداد ١٣٨٩
مجید توکلی در 16 آذر 1388 در یک سخنرانی که در دانشگاه امیرکبیر انجام داد به نقد مسئولین رده بالای حاکمیت، از جمله خامنه‌ای پرداخت. او همان روز پس از خروج از دانشگاه دستگیر شد و یک روز پس از دستگیری اش تصویری از وی با پوشش زنانه در خبرگزاری فارس منتشر گشت. این خبرگزاری مدعی شد که او با لباس زنانه قصد فرار داشته است.

یک پرونده دوقتل " به روایت نیلوفر بیضایی

گفتگوی شیدا جهان بین ( ترانه آزادی) با
نیلوفر بیضایی, ١٣ خرداد 1389

http://www.1oo1nights.org/index.php?page=2&articleId=2287

 حضور بیژن مرتضوی در ایران از سوی رسانه های حکومتی باعث بحث های بسیاری در فضای مجازی اینترنت و واکنش های مختلفی شده است. آنچه در پی می آید قسمت کوتاهی از گفتگوی من با بیژن مرتضوی ست که به زودی این گفتگو را به صورت کامل منتشر خواهم کرد.

فایل صوتی را اینجا بشنوید:ه



سلام آقا ی مرتضوی
سلام
آقای مرتضوی در رسانه های رسمی داخل ایران و همین طور رسانه هایی مثل بی بی سی در خارج از کشور خبر حضور شما به دعوت مسئولین داخل کشور منعکی شده ممکنه بقرمایید امروز پانزدهم ژوئن 2010 که ما داریم با هم گفتگو می کنیم شما در چه موقعیت و مکانی هستید؟
من الان در "ساکرومنتو" هستم. محل اقامتم که حدودا چهار سال پیش از لس آنجلس به این مکان کوچ کردم. و شایدم دلیلش این بوده که یک مقدار از این شایعات دور باشم ولی خوب همیشه دامنگیر می شه ولی من الان در حال حاضر "ساکرومنتو کالیفرنیا"هستم.
فکر می کنید دلیل اینکه این خبر از سمت جمهور ی اسلامی منتشر شده چی بوده؟
والا این سوال از من زیاد پرسیده شده. مخصوصا در چند روزه ی اخیر و همین منو وادار کرده که برم و کندوکاو کنم که بیبینم این خبر ها اصلا از کجا میان و کی این خبر هارو انتشار می ده و چی می گن و نظیر این صحبت ها ولیکن به نتیجه ای نرسیدم یعنی نمی تونم مبلغ این خبررو یا منبع این خبررو پبدا بکنم و چرا و به خاطر چی این خبر رو درج کردن. البته سشایعه همیشه دوروبر افرادی که شناخته شده هستند زیاده ولی من سعی کردم همیشه دوری کنم برای همین سراغ خیلی از شایعات نمی رم که جوابگو باشم ولیکن این مسئله یک مقدار پر رنگ تر از بقه هست ولی من حسن نیتی در این اخبار ندیدم وهمش سوء نیت بوده یعنیواثعا هرچی فکر میکنم نمی دونم چرا به قول شما باید به این شیوه از رسانه های معتبر داخلی که من فکر می کنم اونجور که خود مردم هم می دونن حتی خبر های گوناگونی هم که این رسانه ها منعکس می کنن بعد از یک مدتی مشخص می شه که نادرسته . چه در مورد مسائل اقتصادی ، چه در مورد مسائل سیاسی و چه در مورد مسائل مختلف . پس صحه گذاشتن در مورد اینکه چون خبر از رسانه ی که معتبره منتشر شده درسته و صادقه نمی تونم روی این انگشت بذارم . ولیکن جوای شما اینه که جدا از اینکه اصلا معتبر هستند یا نیستند اصلا نمی دونم چرا این خبر به این صورت بیرون اومده . در هر صورت متاسفانه نمی تونم جوابگو باشم.
فکر نمی کنید به دلیل حضور آقای حبیب در ایران باشه که این خبر برای مردم و افکار عمومی قابل پذیرش شده؟
شاید ولی اصلا آیا این درسته؟ حالا حبیب که یکی ازهمکاران ماو دوست ماست ولی اگر دوتا برادر هم یکیشون فرض کنیم کاری کرده باشه آِا اون برادر ریگه هم باید مورد سوء ظن قرار بگیره یا اکه یکی یک کار مثبتی کرده باشه فقط برای اینکه برادر کسی بوده به اون یکی برادر هم کردیت و اعتبار داد؟ این تفکر تفکر درستی نیست . خالا نمی خوام دور بشم از سوالتون ولی من هم شنیدم که حبیب چند ماهیست در ایرانه . دلایل خودش رو داره وامیدوارم که راضی باشه از کاری که کرده و خوشحال باشه و زندگیشو بگذرونه. ولی حبیب یا معین یا ایکس و ایگرگ ربطی به من نداره و یا من هم ربطی به اونها ندارم . آره خوب حبیب ایران هست یعنی چی؟ به همین دلیل من هم باید ایران باشم؟ اگر قردا گفتند بیزن ، حمیرا، داریوش ، ابی ایران هستند چونبه صرف اینکه حبیب ایران هست یعنی ما هم ایران هستیم؟
آیا خبر دارید آقای معین هم ایران هستند یا نه؟
من از معین خبر ندارم، نمی دونم ایران هست یا نه ولی اگر نظر شخصی من رو بخواین ، طبق دانسته های خودم و شناخت خودم حضور ایشون در ایران احتمالش صفر درصده. البته در این سی و یکی دو سالی که اینجا هستم یکی دو بار برای دیدن خوانوادم به ایران رفتمولی معیین هرگز در این سالها به ایران سفر نکرده و من فکر نمی کنم که مععین در ایران باشه.




پریسا کاکایی: راه رسیدن به دمکراسی هموار نیست
گفتگوی شیدا جهان بین ( ترانه آزادی) با پریسا کاکایی،
فعال زنان و کمیته گزارشگران حقوق بشر, ٨ تیر ١٣٨٩

متن مصاحبه را از لینک زیر بخوانید

http://www.1oo1nights.org/index.php?page=2&articleId=2319

________________________________________________________



گفتگوی شیدا جهان بین ( ترانه آزادی ) با رحمان حیدری پناهجوی سیاسی پس از سی و هشت روز اعتصاب غذا

rahman-h.JPGکنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو را در مورد وضعیت پناهندگان بدون تردید می‌توان اصلی‌ترین منبع حقوق پناهندگان در چارچوب حقوق بین‌الملل دانست . پناهنده کسی است که بدلایل مذهبی، نژادی، ملیتی و یا عضویت در گروههای اجتماعی، سیاسی و یا اقلیت های جنسی مورد تبعیض و آزار و اذیت قرار دارد و بخاطر ترس از آزار و شکنجه از کشور خود خارج شده و درخواست حمایت بین المللی کرده است. یک پناهنده باید بتواند نشان دهد که خطر جدی متوجه اوست و برای یکی از دلایل فوق نیاز به حفاظت بین المللی دارد.اثبات قضیه برای پناهجویی که از کشورش فرار کرده و در اکثر موارد مدارکی همراه نداره دشوار است همین امر بیشتر پناهن هجویان را دچار مشکل می کند. رحمان حیدری یکی از این پناهجویانی ست که به دلیل رد درخواست پناهندگیش از سوی دولت هلند بیش از سی روز است در اعتصاب غذا به سر می برد .


گفتگو با رحمان حیدری پناهجوی سیاسی پس از سی و هشت روز اعتصاب غذا
شیدا جهان بین ( ترانه آزادی )

سلام بر هموطنان و ایرانیان عزیز. من رحمان حیدری از کردستان ایران با مدرک مهندسی کشاورزی هستم و یک فعال سیاسی در زمینه حقوق بشر در ایران به خصوص در کردستان بودم.
DSC03768.JPGبه دلیل فعالیت سیاسی که در کردستان داشتم به پنج سال زندان و دوسال تبعید از طرف دادگاه انقلاب محکوم شدم. من سه سال در زندان های جمهوری اسلامی زیر شکنجه بودم . بعد از سه سال آزار روحی و بدنی به تبعید فرستاده شدم . در زمان تبعید به اداره اطلاعات احضار شدم و به من گفتند که به دلیل همکاری با احزاب کرد و اپوزوسیون بر ضد نظام ولایت فقیه دوباره باید به زندان برگردی و به همین دلیل مجبور به خروج از کشور شدم و به کردستان عراق رفتم. متاسفانه در کردستان عراق هم مورد تهدید جمهوری اسلامی قرار گرفتم. به خانواده من گفته بودند من رو در یک گونی می ذارن و به سادگی از سلمانیه به ایران برمی گردونن. به همین دلیل مجبور شدم به عنوان پناهنده سیاسی به کشور هلند بیام و خودم رو معرفی کنم. متاسفانه بعد از بیست و هشت ماه که به عنوان پناهنده سیاسی خودم رو معرفی کردم هنوز هیج نتیجه مثبتی نگرفتم. من فردی بودم که برای آزادی، دموکراسی و عدالت در ایران مبارزه کردم . وقتی به هلند اومدم به عنوان پناهجو ، اعتقاد داشتم هلند یک کشوریه حامیه آزادی و دموکراسی و پذیرای پناهجویان سیاسیه. اما تا امروز من چنین چیزی رو درقبال پناهندگان سیاسی ایران ندیدم. من امروز سی و هشت روزه که اعتصاب غذا کردم .از هجده می تا به امروز در اعتصابم.
ما در وضعیت بسیار بدی زندگی می کنیم. ما در این بیست و هشت ماه پنج تا کمپ عوض کردیم. اجازه تحصیل و کار نداریم. در اتاق های بسیار کوچیکی زندگی می کنیم که اکسیژن به اندازه کافی وجود نداره ولی ما باید تحمل کنیم.
مشکل من از اینجا شروع شد که اداره مهاجرت هلند از من مدارکی برای تایید حرف هام خواست. من سه تا برگه که وکیلم از دادگاه انقلاب گرفته بود و به من داده بود رو تحویل دادم اما بعد از یک سال به من گفتند که این مدارک اصل نیست . من بعد از اون از سوی سازمان عفو بین الملل و احزاب کرد و سازمان حقوق بشر کردستان تاییدیه گرفتم که من چند سال در زندان های جمهوری اسلامی بودم و این تاییدیه ها رو تحویل دادم اما اداره مهاجرت هلند هیچ توجهی به این مدارک نکرد . من بسیار متاسفم کشوری که ادعا می کنه حامیه دمکراسی و آزادیه برای پناهندگان سیاسی هیچ حرمتی قائل نیست. من بعد از اعتصاب غذام سه با ر با اعضای اداره مهاجرت هلند دیدار داشتم اما این دیدار ها به هیچ نتیجه ای نرسید. دولت هلند عنوان کرده که مدارک من جعلیه اما چیزی که من می خوام اینجا تاکید کنم این هست که مدارکی که ما به اداره مهاجرت تحویل می دیم به سفارت هلند در ایران داده می شه برای تایید شدن و من اونطوری که
اطلاع پیداکردم کسانی که برای سفارت کار می کنند کسانی هستند که از طریق شورای نگهبان تایید می شن و این جای سوال داره که دولت هلند چرا باید حکم یک پناهجوی سیاسی رو به دست کسانی بده که از سوی شورای نگهبان تایید شدن؟ آیا پای جمهوری اسلامی به میان نیست و آیا با این کار نمی خواد پناهنده های سیاسی رو آزار بده؟ من فکر می کنم این به دور از عرف بین الملل و حقوق بشر در هر کشوری باشه . من فکر می کنم مرگ یک انسان در قبال تجدید نظر برای این دولت ها مهم نباشه. یک ظلم و بی عدالتی در حق من شده من سی و هشت روزه در اعتصابه غذام و تا آخرین لحظه مرگم به این اعتصاب غذا ادامه می دم برای گرفتن حقم.

DSC03767.JPG

Saturday, October 16, 2010

گفت و گو ندارد که بی من دنیا چیزی کم ندارد .چه خسته ام و چه هوس کرده ام دوستی ، رفیقی و حتی دورتر ، آشنایی زنگ بزند و دعوتم کند به یک کافه . می فهمید که ؟ یک جای تازه تر . شب که آمدم از در بیمارستان بیرون ، چشمم افتاد به صندلی های توی پیاده رو و آدم هایی که سر خوشانه می خندید ند و می نوشیدند .

کافه ی کوچکی هست یک کم پایین تر که دنج و دلچسب است . بعد دلم یک دفعه هوای کافه گدو می کند. باور نمی کنم هیچ کس نیست که حالم را بپرسد . دلم کافه رفتن ، از هر دری گفتن ، خندیدن می خواهد ... همیشه آدم ها را وصل هم کردم . هی زنگ زدم حالشان را پرسیدم ، وقت حال نداری گوش بودم برای شان و وقت خوشحالی ، خنده . یک هو کم آوردم . هوس کردم یکی من را وصل دنیا کند و کافه هایش و خنده هایش . دلم خواست نه من ، یکی به من این بار زنگ بزند بگوید دلم برایت تنگ شده رفیق جان ! بگوید کجایی که هیچ خبری نیست ازت . بگوید بیا پایین برویم کوچه گردی ، شب گردی ، ول گردی . بگوید بی تو دنیا چیزی کم دارد ... گفت و گو ندارد که بی من دنیا ، دنیای هیچ کس چیزی کم ندارد اما دلم خواست . همین جوری ... کمی دلتنگم. خوابم می آید .

.شب تان خوش


Sunday, September 12, 2010

فرهنگ گریه و زاری و آه و ناله ی حاکم بر تفکر شیعه دستاوردش همچین موجود بیماری است ! احمدی نژاد در یک قبر می خوابد !!! پوپولیسم را به فرهنگ قیامت پرستی و عزا و ماتم گره می زند.


Sunday, September 5, 2010

افشاگری محمد مصطفایی وکیل سکینه محمدی علیه کمونیسم کارگری و شخص مینا احدی


صدور 99 ضربه شلاق براي خانم سکينه به خاطر چاپ عکس کذب محض است

نمي خواستم در خصوص نامه مجعولي که از طرف شخصي به نام مينا احدي يکي از اعضاي کمونيست کارگري منتشر شده است و به ظاهر و دورغين مدافع حقوق بشر است اظهار نظري کنم ولي با توجه به تاکيد برخي از دوستانم لاجرم نکاتي را به نظرتان مي رسانم:

دو هفته پيش انجمن سينما براي صلح در برلين از من دعوت کرد که در يک کنفرانس مطبوعاتي شرکت کنم. قبول کرده و خواستار آن شدم که مقدمات سفرم فراهم گردد. از اين انجمن نام شرکت کنندگان در کنفرانس را پرسيدم که گفتند چند نفر از اعضاي انجمن و يک نفر از وزارت امور خارجه آلمان و خانم مينا احدي شرکت خواهند کرد. پوزش خواستم و گفتم من به دليل آنکه نمي خواهم مورد سوءاستفاده سياسي قرار گيرم با اين شخص در کنفرانس مطبوعاتي شرکت نخواهم کرد مسئول انجمن تماس گرفت و گفت خانم مينا احدي شرکت نخواهند کرد و از ليست شرکت کنندگان حذف شده است جلسه کنفرانس بدون دعوت از ايشان برگزار شد. اما اين عدم دعوت باعث شد تا عقده اي شود براي خانم مينا احدي. روز قبل از کنفرانس نامه اي را منتشر کردند و اعلام شد که اين نامه توسط فرزندان خانم سکينه محمدي نوشته شده است. و در نامه آمده است که آقاي محمد مصطفايي ديگر وکيل مادرمان نيست. هر چند همچنان اينجانب وکيل خانم سکينه محمدي هست و تاکنون ايشان من را به صورت رسمي عزل نکرده اند. متاسفانه خانم احدي متن تهيه شده خود را به تمام خبرنگاران دادند که مورد توجه آنها قرار نگرفت.

چند روز پيش شخصي از فرانسه تماس گرفت و من را به يک کنفرانس مطبوعاتي دعوت کرد. من نيز پذيرفتم و روز بعد نام شرکت کنندگان در کنفرانس را اعلام کرد که نام خانم مينا احدي که بسيار مايل است خود را مطرح کند و موضوعات حقوق بشري را دستاويزي قرار داده است تا به اهداف سياسي اش برسد و گويا در خارج از کشور نيز جايگاه مناسبي ندارد در ليست شرکت کنندگان بود. من نيز اعلام کردم که تمايلي به شرکت در اين کنفرنس مطبوعاتي ندارم و نپذيرفتم باز هم اين موضوع کينه اي ديگر شد تا خانم احدي با ارتباطاتي که با فرزندان سکينه محمدي به دست آورده بود زمينه صدور نامه اي مجعول ديگري را فراهم کرده و در آن ذکر کند که خانم محمدي به دليل انتشار عکس بي حجاب شخصي ديگر به 99 ضربه شلاق محکوم شده است.

فورا با دادگستري تبريز تماس گرفتم و مسئولين دادگستري که يکي از آنها از دوستان صميمي و نزديکم است اين خبر را شديدا تکذيب کرد. چرا که مي دانستم چنين خبري صحت ندارد.

جالب است بدانيد:

اولا – فرزندان خانم سکينه محمدي به هيچ عنوان به دنبال خواندن روزنامهاي داخلي نيستند په رسد به اينکه نشرياتي مثل اشپيگل يا تايمز را مطالعه کنند. هر چند زبان انگليسي نيز نمي دانند.

ثانيا – اگر سجاد واقعا مادرش را ملاقات نکرده، پس چطور متوجه صدور حکم به 99 ضربه شلاق شده است.

ثالثا – اين عکس را سجاد به همراه عکس ديگري توسط ايميل از طريق کافي نت به اينجانب ارسال نمود و من نيز ترجيح دادم عکس با چادر را منتشر کنم. عکس دوم که در نشريه تايمز منتشر شده است کاملا شبيه خانم محمدي آشتياني بوده و با عکس چادري نيز مطابقت دارد. هر چند تمام اقداماتي که سجاد انجام مي دهد صرفا با راهنمايي خانم مينا احدي بوده است.

رابعا – اگر واقعا عکس منتشر شده مربوط به خانم سکينه محمدي نيست پس چطور ايشان محکوم به 99 ضربه شلاق شدند.

خامسا – بر اساس کدام ماده قانوني خانم سکينه محمدي محکوم شده اند. در هيچ ماده اي مواد قوانين کيفري ايران ماده اي که مجوز صدور حکم شلاق براي اين گونه موارد باشد وجود ندارد.

در آخر لازم است متذکر شوم، کساني که دست به اينگونه اقدامات غير اخلاقي مي زنند بايد بدانند که با دروغ و فريب و اغفال و تحريک هيچ جايگاهي نمي توانند در دل مردم و ايراني ها بدست آوردند بهتر اين است که انسان صادقانه و براي رضاي خدا و احقاق حقوق بشر قدم بردارد و نبايد براي رسيدن به اهدافي عقيدتي عملي برخلاف وجدان واخلاق انجام داد.

اميدوارم همانطور که در دوران وکالتم در ايران توانستم به لطف خدا و مشيت الهي و حمايت هاي فعالين راستين حقوق بشر جان دهها نفر را نجات دهم در خارج از کشور نيز بتوانم فردي موثر باشم. ادعايي ندارم و خدا را هميشه ناظر بر اعمال و رفتارو کردار خود دانسته و مي دانم.

محمد مصطفايي وکيل دادگستري



Thursday, September 2, 2010



یک هو هوس کرده ام به کشیدن . جارو برقی ، اتو ، کتری برقی . هر چیزی که دم دستم باشد . من دروغ گفتم . طراحی کردن را دوست ندارم . من هیچ کاری را دوست ندارم . چراش را نمی دانم . همیشه همین شکلی بوده ام . آدم نمی دانمم من . ای کاش شل سیلور استاین یک شعری هم می نوشت در باب آدم های نمی دانم . آن ها که هیچ چیزی را خوش ندارند , هیچ چیزی سر حال شان نمی آورد . آن ها که نمی دانند آخرش می خواهند کجای دنیا را بگیرند بس که هیچ چیز توی دست شان نیست اما می خواهند جهان را جور دیگری بسازند.همان ها که روی آینه ها می نویسند جهان دیگری ممکن است . آدم هایی که کتاب می خوانند و بیهودگی های زندگی شان را می نویسند .
حالا که پاییز در راه است ، دوباره وسوسه شده ام شال گردن ببافم . داستان های تازه بنویسم . بروم بام تهران تنهایی . که نمی بافم و نمی نویسم و نمی روم . چراش را تنها تو می دانی و شب های پاییزی که بی تو می گذرد بدون همه شما، همه تان که دیروز بودید. همه مان که می خواستیم جهان را عوض کنیم اما خودمان عوض شدیم .
[: روی آینه می نویسم : نیست تردید زمستان گذرد ...
هاشور می زنم آینه را و می نویسم...
یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت غم من مخور که دورییییییییییییییییییی
_________________________

این ترانه منو امشب یاد کسی انداخت که پیش تر ها رفیق صداش می کردم. رفیق دیروز با اینکه نیستی و مشق حبس رج می زنی و من دل شکسته و آزرده ام ازت اما امشب به یادت چندین بار این ترانه رو شنیدم. ه


Tuesday, August 24, 2010

شعری ! راسیستی و نژاد پرستانه و پر از خود بزرگ بینی ناسیونالیسم عظمت طلب آریایی از هادی خرسندی ! آدم میخواد روی هر چی شوونیسم و ناسیونالیسمِ بالا بیاره.

یک مشت گداي عرب از راه رسيدند

در ميهن پر رونق ما خانه گزيدند

با روضه و با روزه در اين باغ پر از گل

چون گاو دويدند و چريدند و خزيدند

با چوب و چماق وقمه و دشنه و چاقو

سر ها بشکستند و شکمها بدريدند

گفتند که اين منطق ؛ اسلام عزيز است

اينان که سيه کار تر از شمر و يزيدند

بستند ز نفرت در دانشکده ها را

استاد و مبارز همه در بند کشيدند

آنگاه به صحن چمن دانش و فرهنگ

هر جمعه چنان گلهء بز غاله چريدند

با چرک و شپش لشگر جرار گدايان

از سامره و کوفه و بيروت رسيدند

روزيکه جوانان وطن در صف پيکار

لبخند زنان ذائقه مرگ چشيدند

امروز سرافراشته درعين وقاحت

اين مرده خوران مدعي خون شهيدند

اينک همه با غارت اين مردم بدبخت

گويي شرف گمشده را باز خريدند

با زور و ريا کاري و دزدي و تقلب

بر قامت دين جامهء تزوير بريدند

موسيقي شان شيون مرگ است و گدايي

اين کوردلان دشمن شادي و اميدند!

کوته نظران قاصد دوران توحش

بر سقف جهان تار خرافات تنيدند

جز مفت خوري مرده خوري نوحه سرايي

مردم هنر ديگري از شيخ نديدند

اکنون که سفيهان همه در مسند جاهند

اکنون که فقيهان همه چر منگ و پليدند

در ميهن ما . منطق اسلام . چماق است

دزدان همگي پيرو اين دين مبين اند

هادي خرسندي





Sunday, August 22, 2010



اخیراً وزارت اطلاعات با استفاده از ایمیل های بعضی از فعالان شناخته شده ی دانشجوياد آزادي خواه و برابري طلب در تلاش برای ارتباط گرفتن مجدد و جاسوسی از فعالین سیاسی است، با توجه به اینکه پسورد این ایمیل ها در بازجویی ها به اطلاعات تحویل داده شده اند لذا از همه ی رفقا در خواست داریم از باز کردن این ایمیل ها جدا خودداری کنند، توضیح ضروری به سایر رفقا اینکه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با دسترسی به پرونده های فعالین و اطلاع از محرمانه ترین اطلاعات شخصی به راحتی در پوشش دوستان شخص به ارتباط گیری با او می پردازد
آدرس های وزارت این دو هستند
mag.pishahang.mag@gmail.com
pishahang.mag@gmail.com

Sunday, August 15, 2010


با محبت ؛ به خواهره ...

«مهر ماه های با شکوه تهران. اکتبر های سرد تبعید »

و داشت می درخشید .بعد نوشت : « دیشب ، یک عنکبوت ، با پاهای بزرگش ، کز کرده بود گوشهء دستشویی ! شراره نمی گذارد عنکبوت ها را بکشم . هرپاییز ، توی مهر ماه های تهران ، دوباره دلتنگ می شوم . دلتنگ شراره که دراز می کشید کنار شومینه و برایم حرف های قشنگ و خنده دار می زد و می خندیدیم . دلتنگ خانه که بوی باران می گرفت ، بوی برگ تازهء درخت ها .دلتنگ روزنامه های پهن زمین ، لیوان های گوشه و کنار خانه ، باد سرد نیمه شب ، کلاغ های اذان های گوش خراش دم صبح ، گنجشک های عوضی که سرو صداشان خوابم را حرام می کردند.

.

شراره گرفت عنکبوته را و انداختش بیرون از توی پنجرهء اتاق خواب . کسی این همه دلش نمی سوزد برای عنکبوت ها که شراره . یک لیوان دیدم که مانده بود زیر کاناپه ، دور از چشم مان و مورچه ها ، شکرش را با خود می بردند . گذاشتمش توی ظرفشویی و آب را باز کردم و شاهد غرق شدن مورچه های بیچاره شدم . بعد که خانه خالی شد از جانور های کوچک اضافه ، رفتیم خوابیدیم . دو تایی . من و شراره ... نوشتن عجیب لذتبخش است » ...

توی یکی از نامه هاش نوشته بود : « چیزی بگو که دنیا تا به حال نگفته باشد ! » همان وقت که می خواست بدرخشد . هی می نوشت و پاره می کرد و دوباره می نوشت . هی می نوشت و خسته نمی شد و دوباره می نوشت . یک کتاب کوچک جیبی چاپ کرد . داستان های ریزه میزه اش را توی پاورقی روزنامه ها خواند و لذت برد . تا خواهره توی یکی از نامه هاش ، که زیبا بود و نثر گیرایی داشت و شبیه دیگر نامه هاش نبود ، نوشته بود : « چیزی بگو که دنیا تا به حال نگفته باشد ! » و نامه را که تا ته خواند ، غمگین شد بی دلیل . رفت زیر دوش آب و بغض کرد و اشک نریخت اما . خواست بنویسد برای خواهره ... هیچی . هر چی خواست بنویسد نشد بس که تکراری بودند کلمات و عجیب رقت انگیز .و این شد فلسفهء تمام روزها و شب هایش . و پشت کرد به کلمات . نگذاشت بی پروا بریزند روی سفیدی کاغذ . تمام کلمات تکراری دنیا را پس زد و دنبال چیزی گشت که « دنیا تا به حال نگفته باشد . »و حالا پس از این همه سال ، لذت کوچک اتاق خواب ، راضیش نمی کرد و حتی لذت آواز خواندن ، وقت شستن ظرف های تلنبار شده که این همه دوست داشت . و لذت آب دادن به شمعدانی ها ، بوسه های هول هولی سر صبح ، نگاه کردن به زن توی آینه که با وسواس رژ لب می کشید روی لب های کوچکش . نگرانی از بیکاری این چند وقت ، نوشتن خرج های روزانه روی یخچال ... نه ! دیگر هیچ کدام راضیش نمی کرد .توی لباس تبعید ، که این همه زیبا بود ، درخشید ، اما نه آن جوری که خواندن کلمات پاورقی های روزنامه های الکی . و نه بی دلیل نوشتن ، توی کاغذ های سفید بی خط .

و حالا ، پس از این همه سال ، که شراره دیر کرده بود و ماه زیبا بود ، می شد دنبال یک تکه کاغذ ، همهء خانه را زیر و رو کرد بی نتیجه . می شد ، گمشده های قدیمی را ، دستخط این و آن را ، عکس های سه در چهار بامزهء حالا زرد شده را ، لا به لای کتاب های نیمه خوانده و مجله های سال های دور پیدا کرد .و حالا ، پس از این همه سال که هجوم کلمات خوابش را گرفته بود ، امانش را بریده بود و شراره هم دیر کرده بود و خانه سکوت بود و سکوت ، می شد نشست روی میز آشپزخانه ، با یک مداد کوچک نوک تیز ، غرق در بوی خاک باران خوردهء دم غروب ، داستان های تکراری نوشت توی اکتبر های تبعید . اکتبر های سرد و غمگین تبعید. و حالا ، پس از این همه سال که فقط دوسال و شش ماه است که شراره دیر کرده بود و قلبش می تپید از هیجان ، می شد توی یکی از صفحه های دفترچهء کوچک قرمز آشپزخانه ، قاطی دخل و خرج های روزانه ، قاطی دستور پختن خوراک اسفناج ، نوشت : « دیشب ، یک عنکبوت ، با پاهای بزرگش ، کز کرده بود گوشهء دستشویی


Monday, August 9, 2010

آدم خوارهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کثافت هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
آخ علی........................

علی اعجمی دانشجوی دانشگاه تهران به 4 سال زندان محکوم شد

بنابه گزارشات رسیده به" فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" علی اعجمی دانشجوی دانشگاه تهران محکوم به حکم سنگین، غیر انسانی و غیر قانونی 4 سال زندان شد.


روز یکشنبه 17 مرداد ماه علی اعجمی دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران به شعبه 15 دادگاه انقلاب برده شد و حکم سنکین و غیر انسانی 4 سال زندان توسط صلواتی رئیس دادگاه های فرمایشی ولی فقیه علی خامنه ای محکوم گردید.


صلواتی بر مبنای اتهامات واهی که بازجویان وزارت اطلاعات به آقای اعجمی نسبت داده بودند او را مورد محاکمه قرار داد . دانشجوی اسیر به اتهام تبلیغ علیه نظام به 1 سال زندان و اتهام تبانی علیه نظام به 3 سال زندان محکوم شد که جمعا به 4 سال حبس تعزیری محکوم شده است.


علی اعجمی از جمله دانشجویانی بود که در یورش خونین و مغول وار به خوابگاه دانشگاه تهران در سال88 دچار صدماتی شده بود. یورشهای وحشیانه و مغول وار به خوابگاه دانشگاه تهران به دستور احمدی مقدم و احمدرضا رادان شکنجه گر اردوگاه مرگ کهریزک صورت گرفت.


لازم به یادآوری است علی اعجمی دانشجوی دانشگاه تهران، 20 بهمن ماه با یورش مامورن وزارت اطلاعات دستگیر و به شکنجه گاه بند 209 زندان اوین منتقل شد. او پس از 100 روز بازداشت در بند 209 به بند 350 زندان اوین منتقل گردید.


صلواتی قاضی فرمایشی که در صدور احکام اعدام و اجرای آن علیه زندانیان سیاسی شهرت خاصی دارد و تا به حال تعدادی از زندانیان سیاسی توسط این جنایتکار علیه بشریت محکوم به اعدام شده اند که احکام تعدادی از آنها به اجرا در آمده است. این فرد همچنین احکام سنگین و ضد بشری علیه تعداد زیادی از فعالین سیاسی،دانشجویی،زنان و حقوق بشری را صادر کرده است.


فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،صدور احکام سنگین و غیر انسانی علیه فعالین دانشجویی را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن به جنایت علیه بشریت خواستار ارجاع پرونده نقض حقوق بشر این رژیم به شورای امنیت سازمان ملل جهت گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.




فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران


گزارش فوق را به سازمانهای زیر ارسال گردید:


کمیساریای عالی حقوق بشر


کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا


سازمان عفو بین الملل

Monday, August 2, 2010


بدرود خاطرات خوش من، بدرود مرد خوش لهجه ترانه ها، بدرود