.
Saturday, August 30, 2008
Thursday, August 28, 2008
Saturday, August 23, 2008
شما باید بروید
راه دیگری نیست این اراده ماست!
چند روز پیش دوباره به من خبر دادند که نیروهای سرکوب رژیم خوف و جنایت اسلامی خانواده مرا به انحاء مختلف مورد آزار واذیت قرار میدهند! از ارسال احضاریه گرفته تا تهدید و ...
اینها هنوز نمیدانند که یک مبارزکمونیسم در راه ایجاد جامعه ای آزاد و برابر همه اینها را بجان میخرد و در مقابل چنین رژیمی قد علم میکند ! مگر ما نمیدانستیم که این رژیم صد هزار اعدام است؟ مگر ما نمیدانستیم این رژیم با هزاران ترفند و اتهام انسانهای آن دیار را با ایجاد رعب و وحشت از مبارزه می هراساند؟ مگر ما نمیدانستیم که به اندازه کافی بزرگ شده ایم و میتوانیم برای آینده خود دارای تفکر و ایده باشیم؟
ما اینها را میدانستیم و هنوز هم دانسته های ما را آنها نمیدانند!
اما آنها چه چیزهائی را نمیدانند؟:
آنها نمیدانند: که ما آزادیخواهان و برابری طلبان به پشتیبانه اعتراضات هر روزه مردم در جای جای آن جامعه ؛مبارزه گسترده ای را آغاز کردیم! که با وجود دستگیری و شکنجه تعداد زیادی از ما بوسیله خود مردم ادامه دارد؛ خانواده های ما نیستند که بعنوان خانواده های ما؛ این مبارزه را پیش بردند ! آنهائی که هر روز مثل گندم سر اززمین بیرون آورده و نیروهای سرکوبگر رژیم را به مصاف میطلبند.مبارزان این عرصه هستند .
آنها نمیدانند: که ما و جنبش اعتراضی در جریان میگویند "آزادی و برابری" ! و تا آخرین نفر برای احقاق آن مبارزه خواهیم کرد.
آنها حتی نمیدانند: ما قطره کوچکی میان این جنبش بودیم که امکان بروز پیدا کردیم و باید بدانند که هر روزه این جنبش امکانات بروز خود را میسازد و از جای جای ایران صدای زنده باد جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه بگوش جهانیان خواهد رسید.
من به این وسیله به همه رفقای مبارز خود ؛ به همه نیروهای آزادیخواه و برابری طلب ؛ به همه کارگران معترض؛ معلمان و..... میگویم که تهدید و آزار خانواده ها یک ابزار سرکوب رژیم اسلامی است ! این ابزار را جدی نگیرید ؛ همه ما ازمرز سن قانونی خود گذشته ایم و برای خود مستقل فکر میکنیم و جمهوری اسلامی این حق را ندارد که به احدی بخاطر کارکس دیگر فشاری وارد کند ! باید آن را افشا و محکوم کرد.
شیدا جهان بین
23 آگوست . هلند
Friday, August 22, 2008
مروری برتاریخ:
فضای قالب بر دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی به دست انجمن های اسلامی بود و فعالیت آنها در خدمت جمهوری اسلامی و تئوریزه کردن بخشی از اسلام سیاسی تعین پیدا می کرد. نقش عبدالکریم سروش و شخصیتهای دیگری چون حجاریان و نشریات مرتجعی چون نشریه کیان و متعاقب آن تصفیه دانشجو و استاد و کارمند در دانشگاه وضعیتی قالب بود. در آن فضای اجتماعی، انجمن های اسلامی تا مدتها در قالب نهاد سرکوب به فعالیتهای خود ادامه می دادند. با گذار از این وضعیت نیمه اول دهه هفتاد تحت تاثیر شرایط اجتماعی و بیش از پیش مشخص شدن کارکرد نظام جمهوری اسلامی در نظام جهانی با تغییراتی در سیاستهای داخلی و خارجی رژیم جمهوری اسلامی روبرو شدیم و به همان نسبت تسری این موقعیت به بخش های دیگر جامعه از جمله دانشگاه به عنوان مکان درگیر در مسائل اجتماعی، فضایی ایجاد کرد تا یک نوع انتقاد به جمهوری اسلامی که خصلتی التقاطی و عرفانی داشت و در ضمن به دنبال یک جمهوری اسلامی اصلاح شده ( بخوانید سر به راهی در مقابل سرمایه انحصاری) داشته باشد، بودند. در این هنگام هنوز تشکل های دانشجویی مستقل وجود خارجی نداشتند و همچنان انجمن های اسلامی به عنوان یکی از ابزارهای پلیسی دستگاه قدرت در بخش دانشگاه مورد استفاده قرار می گرفت . به طوریکه تا همین چند سال اخیر برخی از انجمن ها از جمله انجمن اسلامی دانشگاه رجایی هنوز در کنار دفتر خود در دانشگاه کلید انبار پر از اسلحه را در اختیار داشتند و از عوامل خود در به دست گیری فضای دانشگاه استفاده می کردند. در نیمه دوم دهه هفتاد دانشگاه و این جنبش با یک دوره رشد و افول سر و کار داشت. در این سالها، تند رو ترین نیروهای اصلاح طلب که مدافعین اصلی ناسیونالیسم در دانشگاه و بیرون دانشگاه به شمار می رفتند در طی یک پروسه چند ساله که همراه بود با سرکوب وقایع ١٨ تیر ١٣٧٨، بسته شدن فله ای نشریات و جلوگیری از تجمعات و بازداشتهای وسیع، برخی از انجمن های اسلامی به اصلاح ناپذیر بودن رژیم و ضرورت استقلال جنبش دانشجویی پی بردند. این تغییر نگرش همراه بود با تحریم انتخابات ١٨ خرداد ١٣٨٠ که از جانب تعدادی خرده گروههای دانشجویی صورت گرفت.
در دهه هشتاد انجمن های اسلامی با تعیین استراتژی هایی مانند مسئله رفرمیستی رفراندوم، دیده بانی جامعه مدنی و حتی تحریم انتخابات ، ناتوانی خود را در رابطه با با سازماندهی دانشجویی و انجمنهای اسلامی به عنوان ظرف تشکل دانشجویی به اثبات رسانند. این روند کار با تاثیر پذیری از لیبرالیسم دست و پاشکسته وطنی کار را به جایی رسانید که مرگ انجمن های اسلامی و مجموعه دفتر تحکیم وحدت و ادوار با عضویت زودرس اعضای برجسته آن در حزب کارگزاران و تزهای شرکت در انتخابات به هر بهایی، قطعی به نظر می رسید.
رو به افول رفتن این مجموعه وابسته که هژمونی را در دانشگاه به دست گرفته بود همراه بود با تولد دوباره افنوسی که در انقلاب فرهنگی ١٣٦٠ در آتش سرکوب و کشتار، خاکسترشده بود. تفکرات چپ و رادیکال در دهه هشتاد با انتشار نشریات دانشجویی با گرایشات غیر حکومتی و خارج از منافع دو طرف قدرت داخلی و خارجی آغازشد و با شانزده آذر ١٣٨٢ با بالا بردن پلاکارد آزادی برابری حضور عملی و دخالتگرش را اعلام نمود. از این تاریخ به بعد است که ما شاهد پذیرش هرچند ضمنی شعار آزادی و برابری در میان نیروهای سیاسی غیر حکومتی هستیم.
این دخالتگری در عرصه سیاسی که دامنه وسیعی از دانشگاه و بیرون دانشگاه را در بر می گرفت :
١- بر استقلال جنبش های اجتماعی و مشخصا جنبش دانشجویی از حاکمیت تاکید گذاشت و به جای نزدیکی جنبش دانشجویی، به این یا آن جریان از حاکمیت بر اتحاد جنبش دانشجویی زنان و کارگران و معلمان بصورت کلی جنبش های مردمی را در پیش گرفت و پیشنهاد داد، و عملا یه شکل گیری تشکل های مستقل کارگری و زنان کمک کرد.
٢- جدایی از حاکمیت را با جدایی از آمریکا و خواست دولتهای خارجی مبنی بر دخالت در مسائل داخلی جامعه تکمیل کرد. و در انتها با شعار نه به جنگ و دانشگاه پادگان نیست، این مهم را ثابت کرد.
٣- فعالیت تئوریک در قالب نشریات، و عملی در قالب تجمعات اعتراضی ( هشت مارس که برای اولین بار بعد از سه دهه در دانشگاه برگزار می شد، اول ماه می، شانزده آذر ها، حلقه های مظالعاتی، گروههای کوهنوردی و ... در دانشگاه) در جهت ساختن جنبش دانشجویی با تفکرات برآمده از خودش، با سازماندهندگان خودش، به دور از وابستگان دور یا نزدیک حکومت را سازمان داد.
سیزده آذر ١٣٨٦ پیروزی یا شکست؟
در این سال برای اولین بار نیروی آگاه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب راسا خود فراخوان برگزاری مراسم مستقل را داد. به مناسبت روز دانشجو در آذر ماه ٨٦ مراسمی در ١٣ آذر برگزار گردید که فراخوان آن را دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب دادند. متعاقب برگزاری این مراسم، تجمعات دیگری نیز در شهرستانهای مختلف توسط دانشجویان آزادیخواه برابری طلب برگزار شد. به دنبال مطرح کردن این قضیه از روز یازده آذر دستگیریهای وسیعی صورت گرفت تا از برگزاری مراسم ١٣ آذر روز دانشجو که هر سال نیز برگزار می گردید، جلوگیری کنند . پس از برگزاری نیز برای حنثی کردن جنبشی که هر لحظه در حال سراسری شدن و گسترش بود، دستگیری ها ادامه پیدا کرد تا رقم این دستگیری ها به بیش از ٥٠ نفر از فعالین دانشجویی در سراسر کشور و تحت تعقیب قرار دادن عده ای دیگر رسید. هزینه بسیاری به جنبش دانشجویی تحمیل گردید. هزینه ای که قبل از این دستگیری ها بارها از طرف نیروهای لیبرال و اسلامی در دانشگاه، جزﺌیاتش و خواست آن، خطاب به نیروهای سرکوب مطرح شده بود. بازداشتهای طولانی مدت، فشار بیش از حد پلیس و شکنجه بی سابقه تعدادی از فعالان دانشجویی سر شناس توسط وزارت اطلاعات. با تمامی این احوال امروز گویا فعل و انفعالات جنبش دانشجویی مشخصا دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب از دید برخی کمتر از گذشته به نظر می آید. آیا همه اینها نشانه شکست است؟
روشن است که پیروزی یا شکست یک جنبش را با میزان دستیابی به اهداف اعلام شده اش می سنجند. دانشجویان چپ و مشخصا دانشجویان آزادیخواه برابری طلب هدفشان سوق دادن جنبش دانشجویی به سمت یک جنبش مستقل از حکومت و همچنین هدف آنها عمومی کردن «ایده آزادی و برابری» نه فقط بین فعالان دانشجویی بلکه بین عموم دانشجویان و فراتر از آن مخاطب قرار دادن کل جامعه با این ایده بود. فقط یک لحظه یکسال گذشته را بدون دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب تصور کنید. تصور کنید که نه آزادی و برابری شعار اصلی بلکه رفراندم و قومی گرایی و فدرالیسم شعار اصلی می بود، تصور کنید که بجای تشکل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشجویان مجبور بودند که هنوز به دفاتر تحکیم وحدت قانع باشند، تصور کنید که در دانشگاه نه اول مه برگزار میشد و نه هشت مارس. اعتماد به نفس دادن به دانشجویان وسپس مردم از طریق کار پراتیک تعریف شده را در دستور کار خود قرار دادیم و اعلام کردیم که اگر ما متحد باشیم می توانیم دست به اقدام زده و به تحمیل خواسته هایمان بپردازیم. می توانیم بدون خاتمی ها، انجمن های اسلامی و ابراهیم یزدی ها و سروش ها، باقی بمانیم و در ضمن بگوییم که غیر از نظریه پردازان لیبرال-آمریکایی و یا نظریه پردازان اسلامی و دوی خردادی، کسان دیگری هستند که حرف برای گفتن بسیار دارند و هنوز به یقیین می توان امید به تغییر داشت. با رفتن خاتمی تاریخ پایان نپذیرفته است و تنها این آغاز راه سختی است که جامعه ایران در راستای به دست آوردن حقوق حقه خویش و برقراری حکومتی با در نظر داشتن حداقل های انسانی، می پیماید. مجموع فعالیت دانشجویان آزادیخواه وبرابری طلب در چند سال گذشته، این سخنان را نه به وسعت دانشگاه بلکه به وسعت جنبش کارگری و زنان در ایران، براستی جایی که توسط رژیم جمهوری اسلامی پایتخت دنیای اسلام معرفی شده اعلام نمود. ما اعلام میکنیم که در این هدف موفق بوده ایم.
به مناسبت روز دانشجو دو مراسم به صورت موازی برگزار گردید. مراسمی در روز ١٨ آذر که در آن انجمن های اسلامی و گروههای قومی، نقش اصلی را به عهده داشتند. سرودهای پان ایرانیستی و قومی در آن خوانده شد، پلاکاردهای غیر معمول و به زبان دیگری بلند شد! وشعار شرکت در انتخابات سرداده شد ودر نهایت آنچه قابل ملاحظه است بازداشت تنها انگشت شماری از فعالین قومی و هواداران دموکراسی آمریکایی بود. ما بدرستی تصمیم گرفتیم که مراسم مستقل خود را اجرا کنیم. در غیر این صورت یا باید به خودمان و مردم اعلام میکردیم که همه تلاش های چند ساله ما بیخود بوده است و یا این که خودمان هم به زیر این پرچم های قومی و مذهبی بخزیم. ما بدرستی راهمان را آنجا که دیدیم امکانش را داریم جدا کردیم. اما مراسم ١٣ آذر که در آن شعار آزادی مساوات تحریم انتخابات داده شده بود، شعارهایی علیه نبعیض جنسیتی مطرح شد، تندترین انتقاد به پوشش اجباری در آن عنوان شد. شعار استراتژیک نزدیکی جنبش های دانشجویی با زنان و کارگران مطرح گردید، نه به دخالت خارجی در سرنوشت مردم ایران مطرح شد، شعار و ایده تشکل مستقل دانشجویی فارغ از هر ایدئولوژِی و رنگ و بوی حکومتی تبلیغ شد، مخالفت با فضای پلیسی داخل دانشگاه بیش تر از گذشته و بصورت علنی اعلام گردید و فریاد دانشگاه پادگان نیست که محل جولان نیروهای شبه نظامی باشد، سر داده شد، همه و همه آن خواسته هایی بود که اکثریت دانشجویان را در مقابل فضای اختناق زده دانشگاه و جامعه بسیج کرد تا این مراسم علیرغم تلاش وزارت اطلاعات با تمام امکانات و حضور پرسنلش در محوطه دانشگاه تهران برگزار گردد .
این مراسم هزینه های بسیاری برای برگزار کنندگان آن در برداشت. اما چرا ما این هزینه ها را تقبل کردیم؟ زمان حمله به دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را دستگاه سرکوب انتخاب کرد، ما از مدتها قبل میدانیستیم که این حمله صورت خواهد گرفت، از یکسال قبل این را میدانستیم. حدس میزدیم. اما کارمان را ادامه دادیم. فعالیت در شرایط اختناق و سرکوب را نمیتوان به دلیل سرکوب متوقف کرد.
وزارت اطلاعات اتهامات بی پایه و اساس زیادی را به صورت شایعه، شفاهی یا مکتوب پحش کرده و می کند و متاسفانه برخی افراد معلوم الحال که به نقد ١٣ آذر و دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب نیز پرداخته اند از زاویه این تبلیغات رژیم که این اتهامات صحت دارند به مسئله نگاه می کنند. اما خود دستگاه پلیس رژیم و هم دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در تهران و شهرستان ها به این مسئله وقوف کامل دارند و با این نوع حرکات قدیمی آشنایند.
بحث اصلا و ابدا بر سر این اتهامات واهی و پوچ نبوده است، چنانچه این گونه منطبق بر شایعات مطرح شده بود، می بایست در تابستان و یا در موقعیت زمانی دیگری این برخورد اتفاق می افتاد، اما دقیقا این واکنش پلیسی زمانی رخ داد که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب افق تغییر رادیکال و ریشه ای را در مقابل جامعه باز کردند. این افق باز شده است و نمی شود دیگر آن را بست. نه با شایعات دستگاه اطلاعات و نه با تکرار فجیع این نوع مطالب از فرصت طلبان.
اگر شعارهای ١٣ آذر و افق آن در این حد ضد تبعیض زن و ضد نیروهای امنیتی و منطبق بر منافع و خواسته های مردمی نبود هرگز این برخوردها صورت نمی گرفت. این خطربالقوه برای پلیس و دیگر عوامل حکومتی محسوس بود و در این وضعیت بود که بعد از چندی پرونده سازی، با جنبش( آزادی و برابری ) برخورد سخت و بی سایقه را که تا کنون اعمال نگردیده بود اجرا کردند.
سرکوب اعتصاب شرکت واحد اتوبوسرانی پس از اعتصاب دوم آن، در تاریخ ٨ بهمن ١٣٨٤ را عده ای، از این لحاظ شکست ارزیابی می کنند که روند رو به رشد آگاهی کارگران آن صنف و تشکل یابی آنان متوقف شد. سئوال اینجاست آیا ١٣ آذر منجر به همچون پدیده ای شد؟ آیا هژمونی جریان چپ بر فضای دانشگاه به پایان رسیده است؟ بطور خلاصه تاریخ جریانات سیاسی مختلف تا به حال نشان داده است که سنگین ترین هزینه ها در رابطه با گروههای دخالتگر سیاسی قبل از هر چیز هزینه های ایدئولوژیک اند و البته پس از آن نیز هزینه های سیاسی که مربوط به اعلام مواضع و آن درجه از تعهد نسبت به گفتار و کردار این جریانات است و در نهایت مسئله تاوان امنیتی است که در جریان عدم تعادل بین رشد آگاهی امنیتی دستگاه پلیس و جریان مخالف اتفاق می افتد و با توجه به پشتوانه اجتماعی هر جریان سیاسی و ذخیره کردن تجربیاتش به طور معمول قابل بازسازی است.
نکته دیگر عکس العمل بخش های مختلف جامعه نسبت به برخوردهای پلیسی با دانشگاه و فعالین بازداشت شده آن بود که با اعتراضی قابل ملاحظه و بی سابقه همراه شد، به طوریکه احساس همدردی با این جنبش، دستگاه پلیس را نیز تحت تاثیر قرار داده و به هراس انداخت. مراسم های جهانی که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب اعلام کردند، موج بزرگ پشتیبابی از دستگیر شدگان، چیزی که برای مدتها فضای سیاسی جامعه ایران را در برگرفت، اعلام موفقیت ما و شکست دستگاه سرکوب میباشد. این را چه بازجویانی که هر بار تحت این فشار مردمی مجبور به تغییر رفتارشان با ما در زندان میشدند و چه همه آن مردم می بینند.
دانشجویان شهرستانها، انسانهای معترض به سیاستهای جمهوری اسلامی که سخن و حرف خود را در کلام این لیبرال یا اصلاح طلب مشارکتی یا کارگزاران پیدا می کردند، ناگهان پرچم خود را در روز ١٣ آذر افراشته دیدند. هزاران مردم خاموشی که در انتخابات شرکت نمی کنند، فریاد آزادی، مساوات، تحریم انتخابات رادر روز ١٣ آذر ٨٦ شنیدند، هزاران زن و مرد که از طرح امنیت اجتماعی!! جانشان به لب رسیده بود حرف دلشان را به یک زبان سیاسی و توسط یک نیروی اجتماعی شنیدند، کارگران معترضی که در هیچ یک از گروه ها و جریانات سیاسی در ایران حامی و پشتیبانی نمی دیدند بغض خانواده اشان از فقر و گرسنگی را از زبان دانشجویان آزادیحواه و برابری طلب شنیدند. ١٣ آذر واقعه ای نبوده است که به انتها رسیده باشد که اکنون کسی قصد سهم خواهی داشته باشد، بلکه همانطور که اشاره کردیم در ابتدا تنها گامی بود که افق تغییر و امکانات متعددی را برای متحد شدن به دانشجویان و مردم نشان داد.
این آغاز کار اصلی ما است و روشن است که در گرو چگونگی ادامه کار و فعالیت آن است که آیا می توانند ایده آزادی و برابری را همچنان در بین مردم و دانشجویان منتشر کنند و روش خود را به عنوان سبک کار قالب به دیگران و جامعه تسری بدهد یا نه؟
پس ١٣ آذر١٣٨٦ نه تنها رشد عمومی آگاهی دانشجویان و گسترش جنبش چپ را توقف نکرده است بلکه آن را در بیشترین ابعاد اجتماعی و سیاسی ممکن، پحش و عمومی نمود تا از این طریق حطاب به زیرین ترین لایه های اجتماعی، پیغام آزادی و برابری دهد.
امروز حکومت خطر این جنبش را در ک کرده است و تا حدی با آن آشنایی پیدا کرده . می خواهد زمین بازی سیاسی را عوض کند. بحث اعترافات زیر شکنجه دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب را پیش می کشد، اتهام وابستگی به خارج و گروههای خارج از کشور را مطرح می کنند و هزاران انگ و برچسب و اما و اگر دیگر که این روش شناخته شده و افشا شده ای در طول سالهای گذشته است. این روشهای مذبوحانه هزاران بار توسط دیکتاتوری های داخل ایران علیه جنبش های مردمی استفاده شده اما ما به عنوان بخشی از رهبران دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب سخنان و عملکرد رفقایمان را هنگام آزادی از بند و خارج از زندان قبول داریم و می پذیرم و از تمام آنها، از مقالات دوستان ، از جلسات و تصمیماتی که پس از ساعتها بحث مداوم به آنها می رسیدیم و از مای مشترکمان و ایده آزادی و برابری دفاع می نمایم.
ما اطمینان داریم هر روشی که دوستانمان برای دفاع از خود در مقابل شکنجه و اعتراف گیری استفاده نموده اند، در جهت منافع جمعی ما بوده و به آن احترام می گذاریم. ما جنبش قدیسان نبودیم. ما تنها زنان و مردان جوانی بودیم که به قولی تنها ، فریاد زده بودیم" نه !" و امروز ما مبارزه مان را وسیع تر از گذشته، عمیق تر از گذشته ، پیگیر تر از قبل ادامه خواهیم داد .
زنده باد آزادی و برابری!
زنده باد دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب!
Thursday, August 21, 2008
این نسکافه های تلخ من بوی زمستان می دهد . هوا گرم گرم هم باشد ، باز یادم می رود به اولین برف ِ اولین سالی که مرا با خودت به سفر بردی . به اولین نسکافهء سرپایی که داغ بود و می سوزاند گلو را همین جور که می رفت پایین و چین می انداخت پیشانی ات را . من نسکافه را تلخ می نوشم . با تو که بودم اما نمی نوشیدم . حتی یک کم تلخ هم نمی گذاشتی بنوشم . حالا فکر می کنم همیشه اولین ها ، یک جور دیگر قشنگند . اولین سفر . ، اولین برف ، اولین نسکافه ... یاد رویای شب های روشن » می افتم ! »
بعد دلم می خواهد همین حالا ، باران ببارد . نه حتی برف . فقط باران و من لیوان نسکافهء تلخ توی دست هام ، فکر کنم ، حالا بارانی ات را تنت خواهی کرد ، چکمه هات را خواهی پوشید ، کلاه تازه ات را که ندیدمش به سر خواهی گذاشت و من دلم خواهد خواست تو را با کلاه تازه ات ببینم و با اندوه خواهم فهمید دیگر به سادگی روزهای کودکی و نوجوانی نه تو را خواهم دید و نه کلاه تازه ات را و نه آرامش آغوشت را .
لم داده ام روی تخت به کتاب خواندن و تو از پشت در صدا می کنی: " بابایی میای بریم کمی قدم بزنیم" ، بعد با هم از آن کوچه شیب دارمی رویم بالا و من یک دنیا فکر و رویا را با تو تقسیم می کنم و تو لبخند می زنی و مرا می چسبانی به خودت . بعد بی هوا می ایستی . نگران نگاهم می کنی و قدم هایت را تندتر می کنی، باز می ایستی و به چشمانم خیره می شوی و می گویی: این کاری که می خواهید بکنید یعنی رفتن در دهان شیر. حالا نوبت من است که لبخند بزنم و تو مثل همیشه دستانم را در دستانت بگیری و آرام بگویی مراقب خودتان باشید.
این نسکافه های تلخ بوی زمستان می دهد پدر.
بیانیه در محکومیت سرکوب و صدور احکام ناعادلانه برای فعالین سیاسی
مدت بیش از ١١ ماه است که حکومت اسلامی سرکوب وسیع فعالان سیاسی و جنبش های آزادیخواه و برابری طلب را شدت بیشتری داده است. اولین و سنگین ترین حمله حاکمیت با دستگیری وسیع ما دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب از ١٣ آذر سال گذشته آغاز شد. دستگیری طیفی از فعالین دفاتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی بدنبال این حمله، دستگیری فعالین جنبش های مدنی و زنان، دستگیری فعالین اعتراض کارگری در سراسر کشور امروز دیگر اخبار روزانه زندگی ما در ایران را تشکیل میدهد. در آخرین موارد این حمله حاکمیت آغاز به صدور احکام اعدام برای فعالین سیاسی کرده است. دلیل این حمله وحشیانه حاکمیت در درجه اول ناتوانی روزافزون حاکمیت در سامان دادن به امور جامعه، تحمیل فشار و فقرو گرسنگی و گرانی زیاد به مردم و کارگران درکنارقبول نکردن این شرایط غیرانسانی تحمیل شده از طرف مردم میباشد. مردم امروز خواستهایشان دیگر از اساس با مبانی حاکمیت ناسازگار است.
از طرف دیگر کشمکش آمریکا و جمهوری اسلامی به بهانه ی هسته ای و بی پناهی مردم در نبود جنبش های اجتماعی قدرتمندی که از حقوق آنان دفاع نمایند و مطالباتشان را به پیش ببرند و سدی باشند در مقابل حملات استبداد، مردم را تبدیل به قربانی زبان بسته ای کرده که احتمال هرآن مذاکره یا برخورد نظامی تنها چاقوییست که بر گلویش فشرده می شود.
تاریخ معاصر ثابت کرده است در مقاطعی که حکومت می خواهد با مصالحه یا درگیری با فضای بین المللی تغییر فازی دهد این تغییر فاز غیر از تلاش حاکمیت برای خفه کردن کوچکترین صدای مستقلی با هر وسیله ممکن هیچ معنایی نداشته است.
دیروز خبر ضرب و شتم عابد عزیز آن مرد شب ستیز را می شنویم و امروز خبر انتقال حبیب لطف الهی بر اثر صدمات شکنجه به بیمارستان، صدور حکم اعدام برای تعدادی از فعالین سیاسی و هزاران خبر دلهره آوری که امروز فضای یأس و افسردگی را بر فعالین و مردم تحمیل کرده، سکوت و انفعال بخش وسیعی از فعالین، خودکشی کارگران و زحمت کشان جامعه بر اثر فقر و گرسنگی، دردی که نمی دانیم چگونه فریاد بزنیم.
اما امروز دو وظیفه ی فوری مقابل تمامی انسانهای شریف، آزادیخواه و برابری طلب در هرکجا که قرار دارند و دارای هر تفکر و گرایش سیاسی که هستند قرار دارد:
اول: دفاع بی قید و شرط از فعالین سیاسی و اجتماعی که در زندان قرار دارند و تلاش برای لغو احکام ناعادلانه و کثیفی که علیه آنان صادر گردیده است. تلاش برای توقف روند شکنجه در زندان ها، روندی که حاکمیت قصد دارد آن را عادی سازی و عمومی کند. (این دفاع به تلاش همه جانبه و بدون در نظر گرفتن منفعت گروهی در امر اطلاع رسانی، تبلیغ، رساندن خبر به دست مردم و فشار به حاکمیت را نیاز دارد و جنبه ی دیگری که دارد حفظ حساسیت مردم و فعالین به این گونه احکام و روندی که در زندان ها در حال رواج است از طریق فعالیت پراتیک و متعهدانه ی تمام فعالین می باشد. مبارزه ی واقعی و حضور در صحنه ی واقعی جامعه در دانشگاه ها، زنان و کارگران تنها طبقه ای که بصورت عینی در تضاد با تمامی شرایط ضد انسانی قرار دارند)
دوم: تلاش برای ایجاد و قوی کردن جنبش های اجتماعی با ایجاد هرگونه تشکل و سازماندهی ممکن برای متعهد کردن مردم. تنها راه خروج از این وضعیت گسترش و همگانی شدن اعتراض است، سکوت مقابل این شرایط امری است مذموم و نابخشودنی، چیزی که ما باید به جامعه ی سرکوب شده و خو گرفته به استبدادمان باز گردانیم.
در همین راستا ما دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در ضمن فراخوان به تمامی نیروهای چپ و آزادیخواه و برابری طلب برای پیوستن به صفوفش اعلام می کنیم که استوارتر از پیش در جهت عمومی کردن جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی: خواست برابری زن و مرد، نه به تهاجم خارجی، بازگرداندن سرنوشت مردم به خود آنها، حق تشکل آزاد برای کارگران و دانشجویان و عموم مردم، آزادی بی قید و شرط بیان، لغو احکام ناعادلانه ی زندانیان سیاسی و غیر سیاسی، لغو حکم اعدام و تمامی خواسته های انسانی ادامه خواهیم داد. ما تضمین میکنیم که مبارزه متشکل و متحد را با همه انسان های آزادیخواه جلو ببریم. حمله دیروز به ما و سکوت بعضی نیروهای سیاسی را ما تکرار نخواهیم کرد! هر حکم اعدام و حمله و ضرب و شتم کسی در زندان را حمله به آزادیخواهی و انسانیت میدانیم. برای ما فرقی نمیکند که چه کسی چه عقیده ای دارد. حمله به انسان بخاطر عقیده اش را غیر انسانی ترین عمل میدانیم و در مقابل آن می ایستیم. فراخوان ما به همه مردم و نیروهای سیاسی کشور این است که در راه مقابله با حمله حاکمیت دست در دست ما بگذارند. دست در دست یکدیگر بگذارند. باید گرمی دستها مشت ها را علیه این حمله گره کند. دانشگاه، مدرسه، اداره، کارخانه هرکجا که انسانی هست، ما هم در دفاع از انسانیت و آزادی و حق زنده بودن آنجا هستیم و خواهیم بود. اول مهر نزدیک است! صف آزادیخواهی و برابری طلبی به یاری همه محتاج است.
زنده باد آزادی
زنده باد برابری
تمدید بازداشت فرهاد حاجی میرزایی غیر قانونی است !
فرهاد حاجی میرزایی هشت ماه است که متحمل شکنجه و آزار بسیاری شده است . در اقدام ناباورانه ی دیگری ٬ بار دیگر حکم شکنجه و بازپرسی فرهاد با حضور دادیار دادگاه انقلاب اسلامی تهران صادر گردیده است .
فرهاد حاجی میرزایی فعال مدنی ابتدا درشهر سنندج بازداشت و پس ازیک دوره شکنجه و بازجویی به زندان اوین انتقال داده شد .
فرهاد درزندان اوین چندین دوره بازجویی و شکنجه شده است . براساس گزارش زندانیانی که درسلولهای همجوار بند ایشان بوده اند ٬ فرهاد تحت انواع شکنجه ها ازجمله شلاق ، شوک الکتریکی و ... برای مدت طولانی قرارگرفته است .
نیروهای امنیتی و بازجوهای اداره اطلاعات با شکنجه و فشار می خواهند اتهامات واهی را برفرهاد حاجی میرزایی تحمیل کنند . پرونده سازی و روبرو کردن تعدادی از زندانیان با ایشان برای تحمیل جرم و گرفتن اقرار بخشی از حربه های مقامات قضایی وامنیتی است که درحق زندانیان سیاسی و مدنی به اجرا درمی آورند.
دفاع فرهاد از خویش تا هم اکنون باعث خشم مقامات امنیتی و قضایی شده است و سعی می کنند برای اثبات اعمال غیر انسانی خود علیه این فعال مدنی دوره بازداشت وشکنجه را تمدید کنند تا روحیه اش را درهم بشکنند . درچند روز گذشته دوباره فرهاد را برای بازجویی برده و سعی کرده اند اقدامی کنند تا اتهامات وارده را قبول نماید که او در جواب قاضی پرونده گفته است : " بی گناهم و جرمی که شما به من نسبت می دهید ٬ بی ربط و بی اساس است ! چون من درطی این مدت به سختی شکنجه شده ام و بارها با شوک الکتریکی شکنجه شده و چندین بار زیردست شما مرده و زنده شده ام ! اگر چیزی داشتم می گفتم و اگر آهن بودم آب می شدم ! چرا باز هم اصرار می کنید جرمی را که مرتکب نشده ام به گردن بگیرم ؟ "
درهمین رابطه پدر و مادر فرهاد نامه ی اعتراضی نوشته و برای مقامات قضایی جمهوری اسلامی ارسال داشته اند ولی مسئولین قضایی درجواب آنها گفته اند که فرهاد باید به اتهامات وارده اعتراف کند تا وضعیتش روشن شود .
فرهاد حاجی میرزایی درآخرین ملاقات خویش ٬ از همه ی نهادهای بین المللی ٬ فعالان سیاسی و مدنی و مردم ایران خواسته است که برای نجات جانش تلاش کنند.
کمپین حمایت از آزادی فرهاد حاجی میرزایی ٬ ضمن محکوم نمودن رفتارهای غیر انسانی صورت گرفته با فرهاد حاجی میرزایی ٬ خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط وی می باشد . بازداشت غیرقانونی فرهاد حاجی میرزایی باید هر چه زودتر متوقف شود و فرهاد در کمال سلامت و تندرستی به آغوش خانواده و دوستان خود بازگردد

تمدید بازداشت فرهاد حاجی میرزایی غیر قانونی است !
فرهاد حاجی میرزایی هشت ماه است که متحمل شکنجه و آزار بسیاری شده است . در اقدام ناباورانه ی دیگری ٬ بار دیگر حکم شکنجه و بازپرسی فرهاد با حضور دادیار دادگاه انقلاب اسلامی تهران صادر گردیده است .
فرهاد حاجی میرزایی فعال مدنی ابتدا درشهر سنندج بازداشت و پس ازیک دوره شکنجه و بازجویی به زندان اوین انتقال داده شد .
فرهاد درزندان اوین چندین دوره بازجویی و شکنجه شده است . براساس گزارش زندانیانی که درسلولهای همجوار بند ایشان بوده اند ٬ فرهاد تحت انواع شکنجه ها ازجمله شلاق ، شوک الکتریکی و ... برای مدت طولانی قرارگرفته است .
نیروهای امنیتی و بازجوهای اداره اطلاعات با شکنجه و فشار می خواهند اتهامات واهی را برفرهاد حاجی میرزایی تحمیل کنند . پرونده سازی و روبرو کردن تعدادی از زندانیان با ایشان برای تحمیل جرم و گرفتن اقرار بخشی از حربه های مقامات قضایی وامنیتی است که درحق زندانیان سیاسی و مدنی به اجرا درمی آورند.
دفاع فرهاد از خویش تا هم اکنون باعث خشم مقامات امنیتی و قضایی شده است و سعی می کنند برای اثبات اعمال غیر انسانی خود علیه این فعال مدنی دوره بازداشت وشکنجه را تمدید کنند تا روحیه اش را درهم بشکنند . درچند روز گذشته دوباره فرهاد را برای بازجویی برده و سعی کرده اند اقدامی کنند تا اتهامات وارده را قبول نماید که او در جواب قاضی پرونده گفته است : " بی گناهم و جرمی که شما به من نسبت می دهید ٬ بی ربط و بی اساس است ! چون من درطی این مدت به سختی شکنجه شده ام و بارها با شوک الکتریکی شکنجه شده و چندین بار زیردست شما مرده و زنده شده ام ! اگر چیزی داشتم می گفتم و اگر آهن بودم آب می شدم ! چرا باز هم اصرار می کنید جرمی را که مرتکب نشده ام به گردن بگیرم ؟ "
درهمین رابطه پدر و مادر فرهاد نامه ی اعتراضی نوشته و برای مقامات قضایی جمهوری اسلامی ارسال داشته اند ولی مسئولین قضایی درجواب آنها گفته اند که فرهاد باید به اتهامات وارده اعتراف کند تا وضعیتش روشن شود .
فرهاد حاجی میرزایی درآخرین ملاقات خویش ٬ از همه ی نهادهای بین المللی ٬ فعالان سیاسی و مدنی و مردم ایران خواسته است که برای نجات جانش تلاش کنند.
کمپین حمایت از آزادی فرهاد حاجی میرزایی ٬ ضمن محکوم نمودن رفتارهای غیر انسانی صورت گرفته با فرهاد حاجی میرزایی ٬ خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط وی می باشد . بازداشت غیرقانونی فرهاد حاجی میرزایی باید هر چه زودتر متوقف شود و فرهاد در کمال سلامت و تندرستی به آغوش خانواده و دوستان خود بازگردد
Wednesday, August 20, 2008
" شبکه حقوق بشر کرد "
مادر حبیب الله لطیفی دانشجوی کرد محکوم به اعدام، امروز در بخش خبری ساعت 20 تلویزیون نوروز از طریق تلفن شرکت کرد. وقتی وی از شکنجه های اعمال شده بر پسرش صحبت می کرد کنترل خود را از دست داد و شروع به گریستن نمود. مادر حبیب الله لطیفی در این گفتگو از تمامی فعالین حقوق بشر خواست که به یاری فرزندش بشتابند.
مادر لطیفی در این گفتگو اظهار داشت: "حبیب الله لطیفی در اول آبان ماه 1386 در یکی از خیابان های شهر سنندج بازداشت شد. در نهمین روز از بازداشت وی به دلیل اعمال شکنجه های وارده، دچار خونریزی کلیه شده و به بیمارستانی در خارج از زندان منتقل می گردد. اما بعد از مداوای اندک، وی را دوباره به بازداشتگاه اطلاعات سنندج برمی گردانند. بعدها در نتیجه ی ملاقات با وی مشخص شد که وی از ناحیه ی سر دچار چهار شکستگی و از ناحیه ی صورت دچار دو ناحیه بریدگی شده است. از جمله در یکی از شکنجه ها، لب زیرین وی به کلی پاره شده بود."
مادر لطف اللهی ادامه می دهد: "وی به دلیل اعمال شکنجه ها بازهم دچار خونریزی داخلی از ناحیه ی کلیه می شود. همچنین بیماری برنشیت وی به دلیل شرایط نگهداری نامساعد عود می کند. در ملاقاتهایی که با او داشتیم مشخص شد که به دلیل آویزان کردن وی برای ساعت ها طوری که پاها در بالا و سرش در پایین قرار گیرد؛ موجب پارگی یا ورم شدید رگ های چشم و بینی ایشان شده است. به همین دلیل دچار خونریزی های پیوسته از ناحیه ی چشم و بینی شده اند.
وی در ادامه ی این گفتگو در حالی کنترل خود را از دست داد شروع به گریه کردن نمود و اظهار داشت که هرچه در مورد وضعیت جسمانی او بگویم کم گفته ام. و در نهایت از تمامی فعالین حقوق بشر در داخل و خارج از کشور برای رهایی فرزندش از مرگ، کمک خواست.
جبیب الله لطیفی 26 ساله و دانشجوی رشته حقوق دانشگاه ایلام در اول آبانماه سال گذشته به اتهام همکاری با یکی از احزاب اپوزیسیون کردی بازداشت شد. وی از فعالین مدنی شهر سنندج می باشد. نامبرده با انجمن های فرهنگی "چیا" ، "شاهو" و "ژیانه وه" در سطح شهر سنندج همکاری داشت. لطیفی روز دوشنبه هفته جاری به اتهام محاربه به اعدام محکوم گردید.
***
شبکه حقوق بشر کرد اعلام می دارد:
- هم اینک 8 فعال مدنی و دگر اندیش کرد به اعدام محکوم شده اند. این فعالین عبارتند از:
1- عدنان حسن پور(روزنامه نگار(
2- هیوا بوتیمار(روزنامه نگار و فعال مدنی(
3- فرزاد کمانگر(فعال حقوق بشر و فعال مدنی(
4- انور حسین پناهی(معلم(
5- فرهاد وکیلی(فعال مدنی(
6- علی حیدریان (فعال مدنی(
7- ارسلان اولیایی(فعال مدنی(
8- حبیب الله لطیفی (دانشجو، فعال مدنی(
- همچنین 4 فعال کرد با احکام سنگین مواجه شده اند:
1- محمد صدیق کبودوند(فعال حقوق بشر- 11 سال حبس تعزیری(
2- هانا عبدی (فعال حقوق زنان، 5 سال حبس تعزیری و تبعید به گرمی در آذربایجان شرقی(
3- زینب بایزیدی (فعال حقوق زنان، 4 سال حبس تعزیری و تبعید به زنجان(
4- فاطمه گفتاری(فعال حقوق زنان، 18 ماه حبس تعزیری(
- و نیز 5 فعال کرد در زندان به سر می برند و یا از سرنوشت آنها خبری در دست نیست:
1- کاوه جوانمرد(روزنامه نگار، در حال سپری حکم در زندان مراغه – تبعید(
2- یاسر گلی(فعال دانشجویی، در انتظار حکم(
3- هدایت غزالی (فعال دانشجویی، در انتظار حکم(
4- صباح نصری (فعال دانشجویی، در انتظار حکم(
5- روناک صفازاده(فعال حقوق زنان- در انتظار حکم(
6- مسعود کرد پور(روزنامه نگار و فعال حقوق بشر- سرنوشت نامشخص(
7- کامران علایی(پزشک- سرنوشت نامشخص(
8- آرش علایی(پزشک- سرنوشت نامشخص(
Monday, August 11, 2008
گفت و گو با شیرین عبادی، در مورد قرار گرفتن «لایحه حمایت از خانواده» در دستور کار مجلس
خانم عبادی، شما گفته بودید که در صورت مطرح شدن این لایحه به صحن علنی مجلس در مقابل مجلس تجمع خواهید کرد. این روزها در همه محافل جنبش زنان، سخن از ورود این لایحه به صحن علنی مجلس است. آیا شما همچنان بر سر حرف خود هستید؟
هنوز هم بر همین عقیده ام که زنان ایرانی از جمله اینجانب باید در قبال لایحه ای که باعث تزلزل بنیاد خانواده خواهد شد، موضع گیری کرده و با انتقادات سازنده سعی کنیم مانع از تصویب لایحه شویم. یکی از راه های جلب توجه نمایندگان برای مخالفت با مواد لایحه پیشنهادی، تجمع زنان هنگام طرح مساله در مقابل مجلس شورای اسلامی است.
آیا این اتفاق قریب الوقوع است؟
در توضیح پروسه تصویب هر قانون باید بگویم که هر طرح یا لایحه پیشنهادی یک بار در شور اول تصویب می شود و با تصویب آن نمایندگان به کلیات لایحه رای می دهند، بدون اینکه وارد تک تک مواد آن شوند. گاهی نیز در شور اول، کلیات لایحه رد می شود و اساسا به شور دوم نمی رسد.
بنابراین اگر این لایحه در روز چهار شنبه یا در یکی از روزهای هفته آینده که نمی دانیم چه روزی است، مطرح شود، تازه در دستور جلسه قرار خواهد گرفت که به صحن علنی بیاید و به تک تک مواد آن رسیدگی شود. شخصا امیدوارم که نمایندگان محترم مجلس، بویژه زنان نماینده و فراکسیون اقلیت، بتوانند به مطرح نشدن لایحه در شور اول، رای بدهند و آرای منفی در حدی باشد، که مانع از طرح در شور دوم شود.
اگر لایحه در شور اول تصویب شود، در نوبت قرار می گیرد تا تک تک مواد آن از جمله مواد ۲۳ و ۲۵، که معایب فراوان دارد و فتاوی شرعی علیه آن صادر شده، مورد گفت و گو و رای گیری قرار گیرد. در آن هنگام چون نوبت رسیدگی مشخص می شود و مذاکرات از طریق رادیو پخش می شود، بنابراین دقیقا می توان فهمید که چه موقع شروع به بحث و گفت و گو و رای گیری در مورد مواد می شود. آن موقع است که بحث تجمع ، تحقق خواهد پذیرفت. یعنی در صورتی که این لایحه برای “بررسی و تصویب”، به صحن علنی بیاید، تجمع اعتراضی صورت خواهد گرفت.
آیا از گروه های مدنی، بویژه فعالان زن برای این تجمع دعوت می کنید؟
شکل و شیوه تجمع با بررسی شرایط و شور و مشورت با کلیه گروه های زنان و علاقه مند به مسائل زنان اعلام خواهد شد. هر نوع اقدامی در این زمینه بایستی با همدلی همگان صورت گیرد تا به نتیجه برسد.
مهمترین خواسته شما و فعالان زن درارتباط با این لایحه چیست؟
سیاری از مواد این لایحه مشکل دارد و بایستی اصلاح شود. مشکل لایحه منحصر به دو ماده ۲۳ و ۲۵ نیست. از دیدگاه حقوقی ، مسائل دیگری نیز مطرح می شود که اهمیت آن کمتر از تسهیل تعدد زوجات نیست. از جمله به سرنوشت کودکان ناشی از ازدواج موقت بی توجهی شده. وقتی که به مردی اجازه می دهند بدون ثبت در دفاتر ازدواج زنی را صیغه کند، اثبات رابطه نسب بسیار دشوار خواهد بود. از سوی دیگر، مردی که چند همسر دارد، معمولا بین کودکانی که مادرشان یکی نیست، اختلافات شدیدی پیش می آید. اینها را به عنوان نمونه گفتم تا مشخص شود که اشکال کار خیلی بیش از اینهاست و این لایحه بدون کارشناسی تهیه شده و جالب آن است که حتا مخالف اسلام هم هست و فتاوی صادر شده در مورد این لایحه این ادعا را ثابت می کند.
خانم عبادی ، یکی از اتفاقاتی که بعد از ارائه لایحه به مجلس رخ داده، ائتلاف گروه های مختلف زنان در مخالفت و اعتراض به آن بوده است. ائتلافی که در چند سال اخیر کمتر شاهد آن بوده ایم. دلیلی این همبستگی چیست؟
مهمترین قوانین مربوط به زنان، قانون خانواده است. به عنوان مثال، ممکن است برای بسیاری از زنان هرگز پیش نیاید که بخواهند در دادگاه شهادت دهند تا متوجه این تبعیض ناروا شوند که شهادت دو زن معادل با شهادت یک مرد است. یا ممکن است برای خیلی از زنان پیش نیاید که بخواهند پاسپورت بگیرند و به خارج از ایران سفر کنند تا مواجه شوند با قانونی که بایستی طبق آن از همسر خود اجازه خروج از کشور بگیرند. اما قوانین ناظر بر ازدواج و خانواده مربوط به همه زنان خواهد بود. زیرا به طور معمول، همه دختران ازدواج کرده و تحت سیطره قانون قرار خواهند گرفت. بنابراین بسیار مهم است که چه قانونی روابط زناشویی را تنظیم کند و چون در لایحه مذکور در روابط خانوادگی به زن ستم زیادی شده و بنیاد خانواده سست گردیده، بنابراین همه زنان، صرف نظر از پایگاه اقتصادی و اجتماعی یا دیدگاه های سیاسی شان با این قانون مخالفند و از این جهت باید به نویسندگان این لایحه آفرین گفت . زیرا قانونی نوشته اند که باعث همدلی همه زنان ایران شده و همه یکصدا با آن مخالفند.
اما در خبرها آمده که برخی از نمایندگان زن با این لایحه موافقند؟
تصور من این است که موافقت آنها جنبه سیاسی داشته و صرفا برای حفظ پایگاه اجتماعی شان است. وگرنه همان زنی که با این لایحه موافق است، اگر فردا به منزل برود و در را باز کند و ببیند که هووی جوانی در خانه اش نشسته است، مسلما به شوهر خود نمی گوید دستت درد نکند!
زنانی که با این لایحه موافقت کرده اند باید بدانند که عمر نمایندگی چهار سال است. اما یک عمر بایستی با همسر خود زندگی کنند. بنابراین بهتر است منافع یک عمر را به مزایای چهار سال نمایندگی ترجیح ندهند.
.
Sunday, August 10, 2008
Saturday, August 9, 2008

دفتر دفاع از حقوق پناهندگی
Bureau for Defense of Refugees (BDR)
نامه سرگشاده به دفتر سازمان ملل ترکیه
آقای میشل گوده ی عزیز:
نامه شما در مورد فعالیتتان برای مصاحبه با داوود باقری را خواندم! از اینکه شما به همه امکانات ممکن سر زدید تا بتوانید با داوود مصاحبه کنید از شما ممنونیم ؛.
اما تاسف آور است که سازمان ملل نمیتواند از حق یک پناهجوی معلوم هیچگونه دفاعی کند ! آقای میشل ما در دورانی زندگی میکنیم که مردم چشمانشان به فعالیتهای امثال شما دوخته شده است ؛ دولت ترکیه چگونه میتواند درخواست شما را بدون پاسخ رها کند ؟ ما این اجازه را به هیچ کس نمیدهیم !ما اعلام میکنیم که همه انسانهای آزاده را به این کمپین دعوت خواهیم کرد ؛ دولت ترکیه دارد از جمهوری اسلامی رسما دفاع میکند و یک پناهجو را مدت مدیدی در زندانهای خود مخفیانه نگهداری میکند و به مامورین سازمان ملل و خواستشان وقعی نمیگذارد ؛ آیا این رسما اعلام جنگ بر علیه انسانیت نیست؟
دفتر دفاع از حقوق پناهندگی اعلام میدارد که:
داوود باقری باید بدون قید وشرط سریعا آزاد شود.
این عمل دولت ترکیه باید رسما محکوم شود.
این عمل دولت ترکیه همکاری رسمی با دولت ضد انسانی جمهوری اسلامی است و باید رسما افشا شود.
درخواست پناهندگی داوود باقری باید هر چه سریعتر برسمیت شناخته شده و به کشور ثالث و امن انتقال داده شود.
دولتهای متحد اروپائی باید هر چه سریعتر برای نجات جان داوود رسما این خواستها را از دولت ترکیه طلب کنند.
ما از همه انسانهای شریف و آزاده میخواهیم که به هر وسیله ای که میتوانند و در هر کشوری هستند از مردم آن کشورها بخواهند تا این موارد را افشا کنند و به دولت ترکیه فشار آورده و بخواهند اوضاع نا بسامان رفتار غیر انسانی با پناهجویان در ترکیه را پایان دهد.
از طرف دفتر دفاع از حقوق پناهندگی
نامه یو ان نیز پیوست است
Friday, August 8, 2008
نه برای تسلیت ونه برای دلداریت می نویسم . مگر می شود فراموش کرد . یا حتی اندکی تسکین ؟
تنها دلم می خواست بدانی ...
صفحه های تقویم احمقند . بریزشان توی آتش .
ناراحت می شوی اگر بخواهم بنویسی نینا ؟....گوش کن، مادرت دیگر نه خسته می شود و نه دلسرد و دلشکسته . دیگر نه بیماری و سرما آزارش می دهد نه هیچ چیز و هیچ چیز .
تنها می نشیند کنار تو . دستش را می گذارد روی شانه هایت . وقتی بی شعوری و با شعور . وقتی خوبی و بد . وقتی دروغ می گویی و راست . باور کن که هست . همیشه و همیشه . باور کن می خواند و می خواند و می خواند . پس بنویس . حتی اگر دیر و دور . حتی اگر از سر دلتنگی . بگذار بداند که تو هنوز همان نینای خوب روزهای گذشته ای که هیچ چیز در این دنیا دلسردش نمی کند ...
روی غم را نبینی هیچ وقت ؛ ترانه
Sunday, August 3, 2008
باران می بارد
تمام امروز باران بارید و همه چیز من را یاد درخت های سر به فلک کشیدهء کوچه _ پس کوچه های تهران انداخت . هی نگاه کردم به قطرات آب که سر می خوردند پایین و روی تمام شیشه های بخار گرفته طرح خانه ها را کشیدم که از دود کش هایش دود می رفت به آسمان از نگاه کردن به آینه وحشت می کنم . به آدمی که توی آینه است و شبیه من نیست زل می زنم و چین های زیر دهانش وقتی لبخند می زند غمگینم می کند ...دستش را می گذارد روی شانه ام و به گرمی می فشارد : « غصه نخور ! » و من غصه نمی خورم . فقط از چیزی که نمی دانم چیست می ترسم .
Friday, August 1, 2008
لحظه هایی هستند که خوب نیستند و بد نیستند .
تنها هیچند . خالی ِ خالی ...
و این برای خاطر هوا نیست که ابر است و نمی بارد .
برای خاطر ناظری نیست که می خواند ؛ مطرب مهتاب را ... آن چه شنیدی بگو ...
و نه حتی نسیمی که آرام پرده ها را تکان تکان می دهد .
نه حتی بلندی دیوار ها ی تبعید که آسمان را گرفته و فرصت دیدن را و لذت پرواز را.
خود ِ خود ِ لحظه هاهستند که هیچند . که هیچ نیستند .
و انگار دیروزی نیست .
و فردایی نیست .
نه غم و نه شادی .
تنها کلماتند و هوا که آبستن طوفان است .
خواب ها که آبستن فرداهستند .
چه خسته ام من . چه خالی. ...

دست از آزار و اذیتِ خانواده ی عابد بردارید !
روز دهم مرداد سال هشتاد و هفت ٬ عابد توانچه در اعتراض به شدت یافتن آزار و اذیت خانواده اش از سوی نهادهای امنیتی دست به اعتصاب غذا زد . در ادامه ی آخرین تماس عابد توانچه از زندان پیش از انتقال احتمالی او به بند قرنطینه ٬ اعلام کرد : تا پایان یافتن تهدیدات نهادهای امنیتی و اتمام فراهم سازی موجبات آزار و اذیت و توقف تداوم سلب آسایش برای خانواده ی وی ٬ اعتصاب غذای تر خود را ادامه خواهد داد و به نوشیدن ِتنها روزی یک لیوان آب بسنده خواهد کرد . عابد توانچه اظهار داشت : در صورت عدم توقف این امر ٬ از روز بیست و یکم اعتصاب ِ خود ٬ خوردن یک لیوان آب در روز را هم قطع خواهد کرد و اعتصاب غذای خشک خود را آغاز خواهد کرد . در هفته ی جاری ٬ خانواده ی عابد توانچه بارها و بارها مورد تهدیدات تلفنی و حضوری نهادهای امنیتی قرار گرفته اند و اعلام داشته اند که در صورت مصاحبه ی خانواده ی عابد توانچه با رسانه ها ٬ مدت حبس او تشدید خواهد شد و بر مدت زمان زندان او خواهند افزود . خواهر بزرگ عابد توانچه ٬ همسر او و پسر عموی کوچک وی به دفعات تهدید شده اند و به آنها گفته شده است که در صورت درج اخبار و انتشار خبر مربوط به چگونگی وضعیت عابد توانچه در زندان ٬ از کار خود اخراج خواهند شد . شایان ذکر است ٬ همسر خواهر عابد توانچه ٬ روز شنبه برابر دوازدهم مرداد ماه ٬ برای معرفی خود به اداره ی کل اطلاعات استان مرکزی ٬ واقع در خیابان هپکوی اراک احضار شده است . تمامی اقدامات اخیر نهادهای امنیتی غیر قانونی است و از کمترین وجاهت قانونی برخوردار نمی باشد . کمپین حمایت از آزادی عابد توانچه ضمن محکوم ساختن این برخوردهای غیر قانونی و ضد انسانی با خانواده ی محترم عابد توانچه از سوی نهادهای امنیتی ٬ درخواست توقف فوری این امر را دارد و اعلام می دارد در صورت به خطر افتادن سلامت جسمی عابد توانچه بر اثر اعتصاب غذای او در زندان و ادامه ی روند برخوردهای نادرست و ضد بشری با خانواده ی او ٬ دست به اقدامات قانونی لازم خواهد زد و تا نیل به مقصود دست از تلاش خود بر نخواهد داشت .
کمپین حمایت از عابد توانچه
دهم مرداد سال هشتاد و هفت