نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی

نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی
نشریه گل سرخ ترانه- یاران ایرج جنتی عطایی

نشریه ی خلاف جریان

نشریه ی خلاف جریان
نشریه ی خلاف جریان

Saturday, November 29, 2008



وزيرعلوم: درصدد جلوگيری ازبرگزاری مراسم 16 آذرتوسط "ضدانقلاب هاهستیم"



مهدی زاهدی, وزير علوم, تحقيقات و فن آوری در سخنانی در جمع روسای دانشگاهها رسما تاکيد کرد که وزارت علوم در تلاش و برنامه ريزی است تا از برگزاری مراسم 16 آذر از سوی "ضدانقلاب ها" جلوگيری کند. همچنین وی در گفتگو با خبرگزارى دولتى ايرنا گفت:" به منظور جلوگيرى از سوء استفاده ضد انقلاب از روز ۱۶ آذر، روز دانشجو، آيت الله خامنه اى رهبر جمهورى اسلامى در این روز در دانشگاه سخنرانى خواهد كرد " گفتنی است این سخنرانی احتمالی به احتمال زیاد در دانشگاه علم و صنعت خواهد بود .
زاهدی در اعتراف به وحشت حاکمیت از برگزاری مراسم مستقل 16 آذر در دانشگاههای کشور اینگونه ادامه داد: "ما خود مدعى اين روز بوديم، اما اكنون برخى ضد انقلاب ها از اين روز هرساله سوء استفاده مى كنند و ما در نظر داريم با برنامه هايى در صدد جلوگيرى از اين سوء استفاده ها برآئيم و مى خواهيم اين روز را با ايده ضد استكبارى و عدالت جويى دنبال كنیم.







Thursday, November 27, 2008

به فعالين سياسي - اجتماعي، فرهنگي، رسانه ها، سازمانها و ارگان هاي پشتيبان حقوق انساني!

در دفاع از هژیر پلاسچی هر اقدامی ضروری است

هژیرپلاسچی عضوکانون نویسندگان ایران، روزنامه نگار، عضو شورای گزارشگران حقوق بشر، عضو کمیته ء ضد سانسور، عضو شورای مرکزی کمیته دفاع از زندانیان کوی دانشگاه تهران و عضو کمپین یک ملیون امضاء که سالها در راه آزادی بیان و قلم وحقوق اولیه ء آحاد جامعه مبارزه کرده است و از سال 1377 به اینسو بارها زندانی و تحت شدیدترین شکنجه های قرون وسطائی رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته، بدلیل تهدید های جانی مکرر ونداشتن هيچگونه امنیت جانی مجبور به ترک کشورشده است.

او هم اکنون درکشور آلمان در مقر متقاضيان پناهندگي بسرمی برد وهر آن احتمال دارد که به ایران دیپورت شود.

سابقه ء مبارزاتی هژیر پلاسچی، مصاحبه های او با رادیوها، کانالهای تلویزیونی وسایت های متعدد، فعالیت های قلمی وقدمی او در دفاع از آزادی وکرامت انسانی همه ء آزادیخواهان وطرفداران دمکراسی وبرابری برهمگان روشن است.

این وظیفه ء ما وهمه ء طرفداران آزادی وبرابرحقوقی مردم ایران است که با اقدام به موقع از بازپس فرستادن او به ایران پيشگيري كنيم و نگذاریم بار دیگر او و امثال او بدست جلادان حاکم گرفتار آیند. ازاینرو همگان را به دفاع از حقوق هژیر پلاسچی بعنوان یک آزادیخواه پناهجو فرا می خوانیم.

سايت گزارشگران

26.11.2008

www.gozareshgar.com

براي حمايت از اين فراخوان با ادرس زير تماس حاصل فرمائيد

info@gozareshgar.com This e-mail address is being protected from spam bots, you need JavaScript enabled to view it

Wednesday, November 26, 2008

فاطمه و نه نفر دیگر را اعدام کردند

روز چهارشنبه (۶ ‌آذر) ده نفر در تهران اعدام شدند. در این میان فاطمه حقیقت‌پژوه که شوهر صیغه ای خود را به خاطر تلاش برای تجاوز به دختر چهارده ساله اش به قتل رسانده بود نیز در میان اعدام شدگان بود.حکم اعدام فاطمه حقیقت پژوه سه سال پیش از سوی رئیس قوه قضائیه متوقف شد اما قضات دیوان عالی کشور این حکم را مجددا تائید کردند. او پیشتر دو بار تا پای چوبه دار پیش رفته بود اما به دنبال اعتراض های گسترده فعالین زنان و فعالان سیاسی اجرای حکم به تعویق افتاده یود.اعدام او و نه نفر دیگر پیامی بود به مردم ایران و دردی است به وسعت انسان،..... این درد را چگونه فریاد کنیم؟

جناب آقای رئیس جمهور بیان نموده یودند که کشور را یا نفت پنج دلاری هم اداره خواهند کرد و این هم معنای سخن ایشان است. تنها راه حفظ وضع موجود برای آقایان سرکوب، احضار ، اخراج، بازداشت، شکنجه و اعدام است. و در این میان هم اصلاح طلبان و لیبرال های وطنی خود را آماده می نمایند تا یک بار دیگر با آرمان هایشان میثاق نمایند!

آقایان نمی توان در اعدام و شکنجه مشارکت انتقادی کرد! بلکه تنها مقابل آن باید ایستاد و از آزادی و برابری، از انسان دفاع کرد.

امروز ده ها فعال و مبارز سیاسی از فرزاد کمانگر تا فرهاد حاج میرزایی در زیر حکم اعدام و شکنجه قرار دارند. سرنوشت ما کارگران، زنان و دانشحویان نه با ریاست جمهوری این جناح و آن جناح که به تشکل ، همبستگی، وحدت ما و مقابله با این روند تعیین می گردد. الگوی ما امروز همبستگی مردم کامیاران با خانواده فرزاد کمانگر است، الگوی ما اتحاد خانواده های دانشجویان دستگیر شده در 16 آذر سال گذشته است و ایده ما شکل گیری تشکل های مستقل توسط کارگران و زنان و دانشجویان است. شکل گیری دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب گامی بود در این راه، راهی که پر قدرت ادامه خواهیم داد.



قتل سازمان یافته و رفتار غیر انسانی با زندانیان متوقف باید گردد

و ننگ بر مجریان و حامیان منتقدش!

Sunday, November 23, 2008

جای تو


بگذار این بار نشسته باشم جای تو. این ور و آن ور را نگاه نکن. خود تو را می گویم که حالا نشسته یی برای پرونده ی من کلمه های مشکوک را از لابه لای این سطرها بیرون می کشی. کنار هم می چینی. تا جمله های مرتد را پیدا کنی. خود تو را می گویم. بگذار یک بار نشسته باشم جای تو.

می دانی؟ صدای زنگ تلفن فقط برای ما نیست که این روزها شوم شده است. فقط برای ما خبر بد ندارد. باز ماموریت داری. باز باید به تفتیش خانه یی بروی که از آن تو نیست. باز باید دست هایی را دستبند بزنی که ترد است، جوان است. باز باید زل بزنی توی چشم های یکی که انگار هم سن پسر بزرگ خودت باشد. پسر بزرگ خودت که امسال به ضرب سهمیه ی چه می دانم چه فرستادی اش دانشگاه تا درس بخواند و کسی شود. کسی شود که تو نباشد: مفتش و نگهبان شب!

صدای زنگ تلفن این روزها برای تو هم خبر بد دارد. حالا چند وقتی است که می دانی مردم نام تو را، چهره ی تو را، حتا خطوط صورتت را فراموش نمی کنند. حالا چند وقتی است که می دانی کسی توی آینه ایستاده که خودت نیست. این را می دانی. من می دانم که می دانی. تو لابد گاهی پنهانی، در میانه ی جلسات بازجویی نگاهی به کتاب هایی می اندازی که از خانه ها آورده یی. گاهی لابد فیلم هایی را که مصادره کرده یی تا مدرک جرم از نگاتیوهایشان بیرون بکشی، تماشا می کنی.

لابد می دانی که این سوی بازی سر تمام شدن ندارد. لابد می دانی که نامت در تاریخ خواهد ماند و تو انتخاب کرده یی که در کجای تاریخ ایستاده باشی. حالا خوب نگاه کن برادر! پسرت که به ضرب سهمیه ی چه می دانم چه به دانشگاه فرستادی اش دارد کتاب ممنوعه می خواند. آگاهی تا توی خانه ی تو روانه شده است. خوب نگاه کن برادر! یکی از همین روزها، روی حکم تفتیش و دستبند نام پسر خودت را می نویسند. و بعد فکر کن آنهایی که امروز با لبخند به زندان می روند، به چه می اندیشند؟ خوب نگاه کن برادر!


حمایت های جهانی برای نجات جان کبرا رحمان پور گسترش می یابند

حکم اعدام کبرا یک ماه دیگر به عقب افتاد و این بار شاهرودی رئیس قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران تایید کرد صدای اعتراض مردم را شنیده است و به آن احترام می گذارد و به همین دلیل تمام تلاش خود را برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام کبرا خواهد کرد . ولی این تمام قضیه نیست . برای کبرا درخواست مرخصی هم شده است که این از موارد بسیار نادر است که برای متهمین به قتل تقاضای مرخصی شود.

این موفقیت ها همه و همه حاصل تلاش همه کسانی ست که برای لغو حکم اعدام کبرا و سایر محکومین به اعدام و در مرحله بعد برای الغای مجازات اعدام تلاش می کنند .همه کسانی که با امضای طومار ها و نامه درخواست کمک کبرا و پدرش به یاری کبرا و سایر محکومین به اعدام برخواستند . کسانی که آکسیون های اعتراضی برپا کردند و افکار عمومی ای که آقای شاهرودی از آن حرف می زند را آگاه کردند.

Wednesday, November 19, 2008

تاریخ برگزاری دادگاه رسیدگی به اتهامات رفیق فرهاد حاجی میرزایی پانزدهم اسفند سال جاری تعیین شد

بیش از ده ماه است که رفیق فرهاد حاجی میرزایی ، فعال مدنی ، در شرایط بسیار بد جسمی و بلاتکلیف در بند ٢٠٩ زندان اوین بسر می برد . رفیق فرهاد حاج میرزائی ٢٨ دی ماه ١٣٨٦ در شهر سنندج دستگیر شد و پس از مدتی زندانی بودن در سنندج به سلولهای انفرادی بند ٢٠٩ زندان اوین منتقل شد .

به تازگی ، به رفیق فرهاد حاج میرزائی و خانواده وی اطلاع داده شده که پرونده ی او به شعبۀ ١٥ دادگاه انقلاب - به ریاست آقای صلواتی - ارسال گردیده و دادگاه وی روز ١٥ اسفند ماه برگزار خواهد شد .

رفیق فرهاد حاجی میرزایی هیچ جرمی جز دفاع از حقوق محرومان و کودکان ندارد. فرهاد باید فورا از زندان آزاد شود!

_________________________

علیه وضعیت موجود

تصمیم بگیر رفیق. داره خیلی دیر میشه!

اگه فقط یه قدم تا پیروزی فاصله باشه اون یه قدم فقط جسارت داشتن برای تصمیم گیریه. اگه فقط یه مانع سر راه داشتن جسارت برای تصمیم گیری باشه اون مانع راضی شدن به وضعیت موجود نکبت باریه که خیلی ها دارن توش دست و پا می زنن. شاید اون خیلیا فکر کنن که از این وضع ناراضین و یه روز ازش خارج می شن ولی واقعیت اینه که اون یه روز همیشه فرداست و به اون وضعیت عادت می کنن و خودشون به یه تیکه از همون فلاکت تبدیل میشن. جزئی از همون مانع برای آدمای دیگه...

فکر کنم واضحه برای مسخ نشدن چیکار باید کرد.


.

Sunday, November 16, 2008

کانون نویسندگان ایران سیزده آذر را روز مبارزه با سانسور اعلام نمود




سیزده آذر که در سال گذشته روز پور شور و سرنوشت ساز جنبش دانشجویی ایران بود، روز آزادی و برابری و روز جدا شدن مسیر جنبش دانشجویی ایران از تشکل های وابسته و نیمه دولتی بود ، امسال از طرف کانون نویسندگان ایران به یاد "محمد مختاری" و "محمد جعفر پوینده" به عنوان روز میارزه با سانسور اعلام گردید.

اطلاعیه خانواده‌های محمد مختاری و محمد جعفر پوینده در حمایت از 13 آذر به عنوان روز مبارزه با سانسور:

از اعلام روز سیزدهم آذر توسط کانون نویسندگان ایران به عنوان روز مبارزه با سانسور پشتیبانی می کنیم.

آزادی اندیشه و بیان در همۀ عرصه های فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثناء مهمترین اصل منشور کانون نویسندگان ایران است.از آنجا که دو تن از اعضای فعال کانون نویسندگان، محمد مختاری ومحمد جعفر پوینده برای تحقق بخشیدن به این اصل تا پای جان خود ایستادند، ما خانواده‌های این دو نویسندۀ آزاده در آستانۀ دهمین سالگرد قتل عزیزانمان از اعلام روز سیزدهم آذر توسط کانون نویسندگان ایران به عنوان روز مبارزه با سانسور پشتیبانی می کنیم.

خانواده‌های محمد مختاری و محمد جعفر پوینده

Saturday, November 15, 2008

رفیق عابد توانچه آزاد شد


امروز شنبه مورخ 25/8/1387 رفیق عابد توانچه در ساعت 14.30 از زندان مرکزی اراک آزاد شد.

عابد توانچه از فعالین مارکسیست به نام که بعد از برگزاری مراسم 13 آذر ماه به دعوت دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در دانشگاه های کشور برگزار شده بود توسط وزارت اطلاعات بازداشت و بعد از طی بازجویی در زندان ویژه اداره کل اطلاعات استان مرکزی، در شعبه دوم دادگاه انقلاب ( شعبه ی امنیت داخل ) به اتهاماتی نظیر اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به تحمل 8 ماه حبس تعزیری محکوم شده بود.

امسال نیز همچون سال گذشته سال اشک ها و لبخند ها سال دستگیری و آزادی دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب یود؛ سال دستگیری و آزادی رفقای مشهد، تبریز، همدان، مازندران، شیراز و اصفهان بود و اکنون پس از آزادی رفقای مبارز اصفهان "امیر محسن محمدی"،"ارسلان صادقی" و "مازیار معصومی" آزادی رفیق آزادی خواه و برابری طلبمان عابد عزیز را به تمامی آزادی خواهان و برابری طلبان تبریک می گوییم. رفقایمان این نماد های شجاعت و ایستادگی ؛ درد ها، شکنجه ها و مرارت ها را تحمل کردند و اکنون در کنار ما هستند.

رفیق عابد یه آغوش خانواده ات و به جمع رفقایت خوش آمدی. رفقا خوش آمدید.


اکنون عابد توانچه که از تاریخ 1/5/87 در زندان مرکزی شهر اراک به سر می برد و امروز بعد از تحمل 5 ماه حبس خود ( با احتساب ایام بازداشت در مرحله ی بازجویی ) بنا به بخشنامه ی رئیس قوه ی قضائیه مبنی بر اختصاص حداقل سه ماه « مرخصی پایان حبس » به زندانیانی که فاقد شاکی خصوصی می باشند، امروز با مواقت شورای طبقه بندی زندانیان و دادستان انقلاب استان مرکزی، بعد از واریز جریمه ی مالی دولتی پرونده ی خود، تحت عنوان مرخصی پایان حبس آزاد گردید.


زنده باد آزادی

زنده باد برابری

براي شيدا
به خاطر وقت هايي که دل ِ پُر ، لبريز و سرريز مي شود اما چیزی نمي تواند بگويد


حرف بزن

...

حرف بزن بُغضِ دلت وا بِشه

حرف بزن شب پل فردا بشه

حرف بزن جز من و تو کی باید

آینه بی تابیِ شیدا بشه !؟

.

من به تو از بغض تو نزدیکترم

من تورو تا شهر دلا می برم

اهل دلم مثل همه شاعرا

گریه سنگین تو رو از بَرَم

.

این جا همه غـُصه ها پوشالین

مردماش از خاطره هم خالین

فاجعه نیست همدلی ها گـُل نده

وقتی همه علت خشکسالین

...

حرف بزن ، حرفـتو با من بگو

قصه ی تاریکی و روشن بگو

زندگی یعنی همه بازَندگی

شوق ِ دلو موقع ِ بـُردن بگو

...

حرف بزن شاید از این جمله ها

مشت فلک وا بشه باز پیش ما

کی می دونه فردا چه رنگی می شه

خاطره دلگیره از این قصه ها

.

حرف بزن خاطره سازی کنیم

با غمِ این غـُصه ها بازی کنیم

این شب و این لحظه رو با همدلی

پیدا کنیم و دلو راضی کنیم

.

حرف بزن سمت حقیقت برو

جنس سکوتی که نشسته نشو

گفتن تو روشنی لحظه هاست

سایه نشه قلب من و حرف تو

...

حرف بزن ، حرفـتو با من بگو

قصه ی تاریکی و روشن بگو

زندگی یعنی همه بازَندگی

شوق ِ دلو موقع ِ بـُردن بگو

...........................................

Javad Sharif pour

For Sheyda

86.8.29

Tehran


_________________________

جواد نازنین، برای لبخند ها و دلداری هایت ، برای حضورت در لحظه هایی که هجوم سایه ها احاطه ام کرده بودند سپاسگزارم. گذرت به پل مرزداران اگرافتاد به یاد پرسه های بارانی مان ترانه ای زمزمه کن


Friday, November 14, 2008

کلافه و سردرگمم ... خشمگینم از تو و از خودم ... کمی هم خسته ! کش می آید مغزم امروز ... چرا این طور شد ؟ نفس عمیقی می کشم و تکرار می کنم ... " خوب ! همه چیز هنوز آنقدر بد نیست که بتوان از آن دست شست ... بهتر بگویم هیچ چیز هنوز آن قدرها بد نشده که بتوانم بگذرم از آن " ... اما ! فکر که می کنم با خودم می گویم کاش نیامده بودم این قدر نزدیک ِ تو ... حالا که آمده ام این نزدیکی ! تصاویر زندگی واقعی ترند انگار ! ملموس تر و عریان تر ... راستی ! واقعیت تو این است ؟ حقیقت ِ بودن با تو این است ؟ نه ! نمی خواهم باور کنم ! نمی خواهم باور کنم که باید دور می ماندم ! دورتر می ماندم تا همه چیز بسان قبل خوب می ماند ... خوب تر شاید ! همه چیز همان طور می ماند اگر فاصله ها را بر نمی داشتم ... دوست داشتنی و خواستنی ... نه ؟ اما ! اما من اینجایم ! جانای من ! نزدیک تر از آنچه در خیال بیاید ... تو هم این نیستی که می نمایی ... خودت باش ! نزدیک ! خواستنی و ماندنی ... از این بهتر چه ؟

Thursday, November 13, 2008


خاطرات بیست و یک سالگی ام را که ورق می زنم ؛ پر از نام توست.

به یاد می آورم:

خیابان فاطمی، تالاروحدت، کنسرت بانوان، شبِ آوازتو و محمد نوری خانه سامان، شوخی های تو وخنده های از ته دل من،

ویژه نامه فرهاد مهراد ، اشک های تو و کودکی کردن های من و رها

اول تیرماه، رها ، اشک های من ، آغوش تو ....

خوابت خوش و آسوده خاطره خوشرنگ آوازها

________________________________

دلم گرفته . احمق است . نمی داند نباید توی تنهایی این شهر بارانی بگیرد . نمی داند نباید بلرزد ...

Tuesday, November 11, 2008


بازهم لباس به تن داری

با توام، در سرزمین رویاها

بی لباس وارد شو!

دوباره لباسهایت را می کنم

نفس می کشی

جان می گیری

می گویی:

آماده باش تا جانت را بگیرم

به نفس نفس می افتم

از خواب بیدار شده ام

تو نیستی

دوباره می خوابم

دوباره لباس به تن داری

می خواهی ترکم کنی

به دنبالت می آیم

در کوچه

لباس به تن ندارم

بچه ها دنبالم می کنند؛
دیوانه،دیوانه،دیوانه

ازخواب می پری

نگاه می کنی

درکنارت نیستم،

پشت پنجره می آیی

بچه ها را می بینی

لبخند می زنی و

پرده ها را می کشی.

Monday, November 10, 2008


"احتمال اجرای حکم ناگهانی اعدام فرزاد کمانگر"

نگرانی ها از احتمال اجرای حکم ناگهانی اعدام فرزاد کمانگر زندانی سیاسی با ۳ ماه بی خبری از وی افزایش یافته است.

در حالی که کمتر از ۶ ماه از اعدام یعقوب مهرنهاد وبلاگ نویس و روزنامه نگار به اتهام محاربه می گذرد انتقال کمانگر به بند امنیتی ۲۰۹ و سکوت دستگاه قضایی در پاسخگویی به اعتراض وی و سازمان های حقوق بشری، موجب افزایش نگرانی ها از ادامه اعدام زندانیان در دادگاه های فرمایشی و بدون استناد به مدارک کافی است.

فرزاد کمانگر معلم زندانی و عضو سازمان دیده بان حقوق بشر کردستان است که از تابستان سال ۸۵ به اتهام عضویت در گروه های محارب و آنچه قصد بر بمب گذاری عنوان شده است، در زندان می باشد.

وی در طول دوارن زندان خود بارها به زندان کردستان و بند امنیتی ۲۰۹ منتقل شده است. این زندانی که مدتی را در بند بیماران زندان رجایی شهر در تبعید بوده است از ۳ ماه قبل با تائید حکم اعدام به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است و عدم ارتباط ایشان با بیرون نگرانی هایی را موجب شده است.

رفتارهای صورت گرفته با این معلم زندانی در طول دوران بازداشت و شکنجه های صورت گرفته علیه وی بارها مورد اعتراض سازمان ها و گروه های حقوق بشری قرار گرفته است و این نهادها بارها با ارائه اطلاعات دقیق از وضعیت پیشین فعالیت های این معلم و سابقه فعالیت های حقوق بشری خواهان آزادی وی شده اند.

Wednesday, November 5, 2008

علیه وضعیت موجود


نمی توان برای تصحیح یک اشتباه دست به اشتباهی دیگر زد و برای جبران یک فاجعه، فاجعه ی دیگر آفرید. وقوع اشتباهات تا زمانی که اشتباهات جدید شباهتی از نظر شکل و محتوی با اشتباهات قبلی نداشته باشند امری طبیعیست. در این صورت اشتباهات جدید حتی می تواند نشانه ای از پویایی و زنده بودن یک جریان سیاسی باشد اما در صورتی که در زیر پرچم پر زرق و برق «نقد گذشته»، همان اشتباهات تنها با نامها و نشانهای جدید مجددا تکرار شوند باید مطمئن بود فاجعه ای به مراتب بزرگتر در حال به وقوع پیوستن است.

Sunday, November 2, 2008

بیفرا و بورمن*




همه چیز از آن جا شروع می شود که هوا ابری نیست ولی حسابی سرد و من ، تنها ، توی خالی خانه ، حالم بد نیست اما کمی کسلم . توی هوای سرد ، ابر که نباشد ، هیچ نمی چسبد پاییز . نوامبر ماه باران است . ماه ابرهای بارور خاکستری و پیاده روی تا ته این کوچه که شیب دارد . ته این کوچه که می رسد به رودخانه و گربه های بی حیایش ، که زل می زنند توی چشم هایت و کش و قوس می دهند بدنشان را.

قدم های اول را که بر داشتم خودم را کنار خانه دوست داشتنی همسایه دیدم. مثل همیشه از پشت پنجره نگاهی به داخل خانه انداختم و پیرزن را دیدم که به صندلی کنار تلویزیون تکیه داده و به پیرمرد نگاه می کند. پیرمرد اما نگاهش به جایی دور بود انگار. انگشتهایش کلاویه های پیانو را نوازش میکرد ،صدای دلنشینش مرا به جایم میخکوب کرد. یک لحظه به خودم آمدم دیدم پیرمرد سرش را برگردانده و به چشم هایم نگاه می کند ،لبخند می زند و برایم دست تکان می دهد .من خجالت زده لبخندش را با لبخندی پاسخ می دهم. صدای خوش پیانوی پیرمرد همسایه حالم را جا می آورد، با خودم می گویم برای بهتر شدن می شود به لبخند پیر مرد همسایه اکتفا کرد می شود با صدای دلنشین پیانو اش به ماندن و آغاز کردن اندیشید. این شهر هم داستان های خودش را دارد.


________________________________

* Buurvrouw& buurman : در زبان هلندی به معنی زن ومرد همسایه.