Friday, August 28, 2009
Wednesday, August 26, 2009
Tuesday, August 25, 2009
Saturday, August 22, 2009
می گويم : من دوست دارم تو گاهی فقط برای من باشی ... پيرمرد عصبانی می شود ! او فکر می کند نبايد می گفتم : من دوست دارم ! حسابی لجش می گيرد . می آيد طرفم . صندلی را می گذارد درست اين جا ، رو به روی من . با پاهايش لئو را پس می زند می گويد : من دارم نوشته های تو رو زندگی می کنم . اونا فقط نوشته های تو نيستن . اين ورقا زندگی منن . می فهمی بچه ؟ ...
انگار که پيرمرد چيزی نگفته باشد . پيرمرد را بر می گردانم کنار آتش شومينه . صندلی را می گذارم سر جايش . می نويسم : من دوست دارم تو گاهی فقط برای من باشی و بنشینی کنارم و برایم ترانه بخوانی. می نويسم : پيرمرد دفترچه اش را بر می دارد . داد می زند : لئو زود باش . می رود کنار شن های ساحل منتظر، تا من بيايم . تا برايم ترانه بخواند . هوا شرجيست . ابرها نيستند . کلی ستاره . کلی فکر . کلی آهنگ .... کلی زندگی امشب کنار ساحل جاريست . موج ها می آيند روی انگشتهای من و پيرمرد . می گويم : پيرمرد خيلی بهش فکر نکن . من و تو همیشه با همیم ،حتی اگه کنار هم نباشیم. پیرمرد به من نگاه می کنه و می گه: تو همیشه منو داری نگران هیچ چیز نباش.
روی شن های دراز کشیدم؛ لئو کنارم با یک چوب بازی می کنه، پیرمرد رفته. ومن نگرانم. اون پیرمرد داستان ها و کاغذ های شطرنجی منه. اون پیرمرد منه نمی خواهم برود به خواب یک نویسندهء دیگر ، یک نویسنده مهربان تر . برود به کاغذ های این و آن و مرا تنها بگذارد با سفیدی کاغذ های شطرنجی ام . د
انگار که پيرمرد چيزی نگفته باشد . پيرمرد را بر می گردانم کنار آتش شومينه . صندلی را می گذارم سر جايش . می نويسم : من دوست دارم تو گاهی فقط برای من باشی و بنشینی کنارم و برایم ترانه بخوانی. می نويسم : پيرمرد دفترچه اش را بر می دارد . داد می زند : لئو زود باش . می رود کنار شن های ساحل منتظر، تا من بيايم . تا برايم ترانه بخواند . هوا شرجيست . ابرها نيستند . کلی ستاره . کلی فکر . کلی آهنگ .... کلی زندگی امشب کنار ساحل جاريست . موج ها می آيند روی انگشتهای من و پيرمرد . می گويم : پيرمرد خيلی بهش فکر نکن . من و تو همیشه با همیم ،حتی اگه کنار هم نباشیم. پیرمرد به من نگاه می کنه و می گه: تو همیشه منو داری نگران هیچ چیز نباش.
روی شن های دراز کشیدم؛ لئو کنارم با یک چوب بازی می کنه، پیرمرد رفته. ومن نگرانم. اون پیرمرد داستان ها و کاغذ های شطرنجی منه. اون پیرمرد منه نمی خواهم برود به خواب یک نویسندهء دیگر ، یک نویسنده مهربان تر . برود به کاغذ های این و آن و مرا تنها بگذارد با سفیدی کاغذ های شطرنجی ام . د
Thursday, August 20, 2009
شب گرمی بود، خانه نیز. با این ترانه عاشقی می کردم. به روزهایی فکر می کردم که عشق پیروز خواهد شد .
شب سردیست. خانه نیز. به فردای بی عشق فکر می کنم .عشقی که شکست خورده است.
اي ماه ببين كه شب چه زيباست
يار آمده، يار آمده اينجاست
هنگامهي عرياني دنياست
هنگام ترنم و تماشاست
يك شاخه گل سرخ
يك جام شراب
يك آينه تن يار
اي ماه بتاب
يك پچ پچه آواز
يك شعر نياز
يك زمزمه خواهش
يك وسوسه ناز
اي ماه ببين كه شب چه زيباست
يار آمده، يار آمده اينجاست
هنگامهي عرياني دنياست
هنگام ترنم و تماشاست
اي ماه بتاب امشب، اي ماه بتاب
تا پيكر دلدار و تا بستر عشق
فانوس بزرگ دلبرانه، اي ماه
از اول شب بتاب تا آخر عشق
اي ماه ببين كه شب چه زيباست
امشب همهي جهان همين جاست
" ایرج جنتی عطایی"
Subscribe to:
Posts (Atom)