دیگر هیچ ترفند و شعبده بلد نبودم که نگهت دارم . و تو تمام شدی . خیلی وقت بود که تمام شده بودی . من مثل شعبده بازی که خرگوشش از کلاه بیرون نیامده ، اندوهگین رفتنت را تماشا می کردم که خیلی غم انگیز بود .
هیچ کس برایم دست نزد و پرده ها فرو افتادند .
هیچ کس برایم دست نزد و پرده ها فرو افتادند .